مادرشوهرم اینا رفتن باغ حتی یه تعارف هم بهم نکردن

خوبه آدم خنگ نباشه ، این چه خانواده ایه که به بچه رحم نکرده اصلا خوشم نیومد ،حالا اذیت کردن عروس رو‌میگیم هیچی از ازل بوده تا ابد هم هست، ولی نوه رو اذیت کنی واقعا زور داره ، رحمشون به بچه نیومده ، یعنی نمیدونستن الان بچه ها روحیه اشون‌خراب میشه 🫤😑

من که اصلا دوست ندارم دقیقه ای بدون همسر کنار فامیل شوهر باشم.

اصرار هم میکردن نمی‌رفتم

مادرشوهرت رو ولش چهره واقعیشو نشون داد

ولی من از تنهایی فرستادن شوهرت به تفریح خیلی نگران شدم

دیگه نزاربره

بهتر  حوصله داری؛

کاش مادر شوهر منم هیچ وقت برای جایی رفتن به من نگه؛ بخدا راحت ترم؛ باهاشون میرم باید غذا و همه چی اندازه ی اونا تدارک ببینم؛ تو جمع زیاد هم حوصله ندارم؛ 

از آخرم دستم بی نمکه؛😕

👏👏👏

اگه به بچه قول ندی از کجا بفهمه و ناراحت بشه؟

به بچه ها اون لحظه میدونی داره عملی میشه باید گفت چون طاقت ندارن و زمان رو درک نمیکنن.

اینطوری کار مادر هم راحت میشه و بدقول نمیشه

من درک میکنم

وقتی ماشین داشتیم و کسی نبود باهاشون ما عزیز بودیم

ولی وقتی او چندتا جاری دیگه ام باشن منو یادشون نی

مثلا میخوایم بریم پارک زنگ میزنه شوهرم به مامانش

حالا طرف مهمون ما هستا

بعد مادر شوهرم میره زنگ میزنه به او یکی جاریم شما هم بیلین

ولی برعکسش باشه به من زنگ نمیزنه

خیلی بدم میاد از این اخلاقش

منم گفتم دیگه زنگ نمیزنم بهش

قطعا بهشون بگو. 

پاشو ببرشون شهربازی.ببرشون دور بده یک پیتزا هم بگیرین تو پارک شلوغ شهرتون بخورین. کلی برنامه میشه بچینی.مگه همیشه باید دیگران باشن.تنهایی بیشترم حال داره.

بهتر نرفتی باهاشون الان هم بچه ها به شما نگاه میکنن اگه خودخوری کنی و نشون بدی ناراحتی اونا هم همینطور میشن ولی اگه اهمیت ندی و یا بچه هات خوش باشی میفهمند که دیگران مهم نیستن مهم حال خوب خودتونه هر جایی که باشید . من از خدام بود مادرشوهرم جایی می‌رفت بهم نگه برم باهاشون . تنهایی رو ترجیح میدادم 

از بچه نمیتونی انتظار داشته باشی با منطق بزرگترها به قضیه نگاه کنه

من ۷ ساله اینجور تربیت کردم

میدونم تا بزرگتر حرف نزنه و قول نده بچه داره بازیش رو میکنه و زندگیش رو.

و همینطور پدر مادر بدقول نمیشن

دیگه حتما استارتر مثل تو فکر نمیکنه ، مدل تربیتها فرق داره ...

اره واقعا نمیدونم چی بگم  بعضی ها اینجورین  دیگه 

وااای چه عجب یکی همنظر با خودم پیدا کردم، داشتم دیگه به خودم شک میکردم

اتفاقا چندین بار بمن گفتن میریم فلان جا بیایم دنبالت، معذرتخواهی کردم گفتم کار دارم، خیلیییی هم معذب میشم ازینکارشون، آخه من با اونا نسبتی ندارم که!! من زن پسرشونم! شوهرم نباشه برام هفت پشت غریبه ن!