میشه بیایید و به درد و دلم گوش بدید

مال من وقتی پیداش کردم انگل معده و روده شدید داشت.یه ماهه بود.اسهال وحشتناک.شوهرم نذاشت تو خونه بمونه ،گذاشتمش پشت بوم تو لونه گرم ،یه ماه دارو دادم تا کم کم داشت بهتر میشد.بازی میکرد.اما از شانس بدش از پشت بوم که طبقه سومه افتاد پایین و فکش شکست.یه تیکه طلامو فروختم بردم جراحیش کردم.طفلی نصف دندوناشو از دست داد.فک پایینش خورد شده بود.داشت زمستون میشد.نمیتونستم بذرامش بیرون.عقیمش کردم و واکسنش زدم که شوهرم بداره بیارم خونه.اما. موهاش میریخت و شوهرم هر روز باهام دعوا میکرد.هر ثانیه جمع میکردم اما بازم مو به لباسش میدید و شر میشد.تا اینکه حامله شدم و مادر شوهرم دعوا راه انداخت و مجبور شدم انباری رو خالی کردم گذاشتمش تو انباری. دلش میخواست بره بیرون بازی کنه ،چند بار گذاشتم بره و بیاد اما انقدر عاجز بود ،یه بار برنگشت ،دیدم افتاده تو کوچه، زده بودنش یا چی ،لگنش خورد شده بود.خودشو به زور میکشید رو زمین و ناله میکردهر دکتری بردم گفت هشت تومن هزینه جراحیشه.نداشتم.یه دعا پیدا کردم برای شفای شکستگی.اونو میخوندم بال شرش و شربت کلسیم خریدم و هر روز دستی بهش غذا میدادم و دستشوییشو میگرفتم و کلسیم میدادم.خدا رو شکر بعد از چهار ماه میتونه راه بره و بدو بدو کنه.ولی هنز نمیتونه بیشتر از نیم متر بپره.خیلی دوسش دارم.چون مثل خودم بد شانسه زبون بسته

اخه اون بنده خداها محبت میکنن ولی محبت نمیبینن.این اصلا به کسی محبت نمیکنه.فقط تو ذهنش یه چیزه.به زن جماعت رو نده.فقط به اونا فحش نمیده وگرنه داد میزنه و اخم میکنه و اصلا محلشون نمیده.

مرسی عزیزم.سعی میکنم اینم امتحان کنم

خدا نکنه عزیزم.من کرجم.فردیس.تو این خیابان و حتی تو ساختمون خودمون همه حیوون ستیزن.خدا میدونه چقدر منو این حیوونو عذاب میدن.مدیر ساختمون خیر ندیده بهار و تابستون تو باغچه گل میکاره ،پاییز زمستون سیر.تهدیدم میکنه گربه بره تو باغچه پاشو میشکونم. طفلی رو زوزی یه ساعت میارم بیرون تو حیاط میگردونم که باشم نذارم تو باغچه بره.تو کوچه م میترسم ببرم چون هر گربه ای رو میبینه میفته دنبالش کتکش بزنه.پشت بومم ببرم میترسم بپره بیفته.دلش میخواد همیشه تو بغلم باشه.فقط روزایی که شوهرم نیست میارم خونه پیش خودم ،داره میاد میذارم تو انباری.شاید باور نکنی ولی از آدم بیشتر میفهمه.ماما گفتنشو میفهمم.حرفامو قشنگ متوجه میشه و گوش میده.الهی همیشه زنده باشی که به حرفام گوش میدی.خدا دلتو شاد کنه

فرستادم عزیزم.خدا کمکت کنه انشالله

ممنونم ازتون

نمیدونم.افسرده که هست. و متاسفانه همیشه حرفای ناامید کننده میزنه.خسیسم هست و دلش نمیاد تور ثبت نام کنه یه مشهدی جایی بره دلش واشه.ابردهاش سفید شده ،هر چی اصرار کردم بره ابروهاشو تتو کنه نرفت که نرفت.لباس براش میخرم نمیپوشه ،میگه تنگه ،یقش بازه ،بسته ست.بهانه الکی.خودشم نمیخره.اونروز گفتم شوهرم یه کم پول داده برم لباس بخرم واسه خودم وبجه.گفت میخوای چیکار .اینهمه لباس داری .پولتو بریز تو حساب ،الکی بگو خریدم.فردا پیر شدی ،مریضی و فلان هست.شوهرتم که دکتر ببر نیست.نه خودش دلخوشه.نه میذاره ما دلخوش باشیم.همش موج منفی میده بدتر از خودم