دلم خنک شد همه روی واقعی جاریمو دیدنننننن

هیچی دارم سبزیمو پاک میکنم🥴

سیاستش ب اینه ک اوناخودشونوخراب نمیکنن. کلا کسی نفهمه تودلت چخبره خیلی حال میده. موذی باشی وکسی نتونه سراز کارت دربیاره

اخه چند روز پیش گفت مادرمو دیدم تو کوچه سرشو برگردونده من و ک دیده من خیلی دلم شکست براش چون بخاطر من باهاشون قطع ارتباط کرده هرچی هم بهش میگم تو برو نمیره میگه برام مهم نیستن ولی میدونم ک براش مهمن خب دیگه خانوادشن

هرمسجد یه دسشویی داره . یکی از خواهرا شوهرمنم دسشوییه خانوادشه😂 ازدسش یه خودکشیه ناموفق داشتم

الهی بترکن این افریطه ها😂😂😂😂 من الان چن روزه تو ذهنم دارم به فجیع ترین شکل ممکن میکشمش😂

حالم ازاین دلسوزی ریاییشان بهم میخوره امامن شوهرم خواهرهاش شناخته نه توزندگی من همه برادرهاشان دخالت میکنن اما به ماچون حقوق میگیرم زیاد ادیتم کردم منم شوهرم گفتم یامن یاخواهرهات بعد ازکلی دعوا خداروشکر شوهرم عاقل شد وزندگیمان براش مهم بود الحمدالله اونها الان دوسال نمیبینمشان خداشاهده الان برکت به زندگیم شادی برگشته شوهرمم هم پی برده واصلا رو به خواهرهاش نمیده حتی خودش هم میگه من نمیخوام رنگشان ببینم ویکیشان زنگ میزنه اینسری زنگ زده پول رنگ خانه باباجمع میکنم طوری جاریم جوابش داده چشم فرمانده مسخره اش کرده حالا پدرشوهرم پولدار شوهرمم جوابش داده شوهرم گفتم جرات داری یه قررران پول بدی من میدانم وتو هیچ کدام برادرشوهرهام ندادم الحمدالله پدرشوهرم دارن ابنها یک مشت خودشیرینه حالا پدرشان زمین داد به یکسال نکشیده فروختند وخوردند شوهرهاشان هنوز هم دنبال مال اموال پدرشان هستند زمین داره پدرشوهرم دوازده میلیارد اومده مخ پدرش زده به گوشمان رسید اعصاب شوهرم خورد شد فقط طاهرشان طوری میکنند دلسوز پدرن درصورتی خودش تاراج میخواهند بکنند ولی حناشان برای مارنگ ندارد

اوووه اونام مثل خانواده شوهر من بلان پس

شوهر منم ی حقوق بگیر سادس با کلی قرض و مستاجری و بی ماشینی پدر شوهرمم کلی زمین داره بفروشه تا اخر عمر مثل پادشاه زندگی میکنه ولی شوهر من اینو قبول نمیکنه خاهر شوهرم همش میگه بیچاره بابا نداره پول اب و برق و گاز و درد و زهر مارشونو میندازن گردن ما شوهرمم که حالی نمیشه فقط دلسوز اوناس.خاهرشم سیاست داره چیزای خوبو خودشون میخورن مثلا میریم چارتا سیب پلاسیده میندازه تو نایلون میده نگه داشتم برا داداشم منم هی میخام نگیرم میگم داریم شوهرم میگه نه بردار یا مثلا هویج نگه میداره براش اینم فک میکنه خاهرش چقد عاشقشه چیزای خوبو میده داماداشون بخورن سنش زیاده مجرده یجور همه کاره خونس

همان شوهرتون هنوز کاملا اگاه نشدن این سخته برای شپا وابن هم حرصی که حسابی ارم میخوره وشوهرهم اصلا متوجه اش نیست من تا هشت سال داعان بودم ولی دیگه دوسال پیش امپرم زد بالا وحسابی دعواکردم با مادرشوهروخواهرشوهر دیگه جاحرص نداشتم منم خودم خالی کردم وبه شوهرم گفتم یامن یا خانواده ات من دیگه خسته شدم شوهرم خداروشکر عقلش سرجاش اومد خداهم خواست از شمال رفتم خوزستان ازشان فاصله گرفتم شش سال وهمین دوری خودش باعث شد ارامش برگرده وهزاران بار شکر  اما ازدست اینطور خواهرشوهرها افریته

خداروشکر که عاقل شده به منم میگن صبور باش اولشه هشت ماهه عروسی کردم میگن به مرور خودش اونا رو میزاره کنار و گوش نمیده به حرفشون ولی خب من الان حرص میخورم البته حرصم میدم

الهی تازه عروسی خواهر من بعد از هشت سال راحت شدم فقط جوایشان بده نزار چیزی بهت بگن وبشه عادتشان طوری باخنده خنده جوابشان بده نه باعصبانیت تافکر کنن مسخره شان میکنی وتیکه میندازی تا بفهمن کمی انشالله به امیدروزهای خوب