2777

زارع #

برای هشتگ "زارع" 14 مورد یافت شد.

هر چه این احساس را در انزوا پنهان کند؛
می تواند از خودش تا کِی مرا پنهان کند؟

عشق، قابیل است! قابیلی که سرگردان هنوز؛
کشته یِ خود را نمی داند کجا پنهان کند...!

در خودش، من را فرو خورده ست، می خواهد چه قدر؟!
ماه را بیهوده؛ پشتِ ابرها پنهان کند؟!

هرچه فریاد است از چشمانِ او خواهم شنید!
هر چه را او سعی دارد بی صدا پنهان کند...

آه! مردی که دلش از سینه اش بیرون زده ست!
حرف هایش را، نگاهش را، چرا پنهان کند؟!

خسته هرگز نیستم، بگذار بعد از سال ها؛
باز من پیدا شوم، باز او مرا پنهان کند...


زنده-یاد-نجمه-زارع#  

ساعت دو شب است که با چشمِ بی رمق
چیزی نشسته ام بنویسم بر این ورق
چیزی که سال هاست تو آن را نگفته ای
جز با زبان شاخه گُل و جلدِ زرورق
هر وقت حرف می زدی و سرخ می شدی
هر وقت می نشست به پیشانی اَت عرق
من با زبانِ شاعری ام حرف می زنم
با این ردیف و قافیه های اَجَق وَجَق
این بار از زبان غزل کاش بشنوی
دیگر دلم به این همه غم نیست مستحق
من رفتنی شده؛ تو زبان باز کرده ای
آن هم فقط همین که: برو در پناه حق...

زنده-یاد-نجمه-زارع#

داغ ترین های تاپیک های امروز