آشتی با خانواده شوهر

88 بازدید 1 تبادل تجربه

سلام من از روز اول عقدم مشکلاتم با مادرشوهرم شروع شد چون ایشون مخالف ازدواج منو پسرشون بودن خیلی حرفا بارم میکرد خیلی کارا کرد که دلم میشکست ولی من به شوهرم قول داده بودم دل مادرشو بدست بیارم تا اینکه بعد سه ماه از عقدم ساعت ۶ صبح زنگ زد دعوا که حقوق پسرم دستته و به من چیزی نمیده و فلان فلانت میکنم و کلی حرفای زشت و نفرین منم واقعا مونده بودم چی بگم زنگ زدم به شوهرم بهش گفتم اونم با مادرش دعوا کرد از اون روز دیگه دشمن قسم خورده من شد بالاخره ازدواج کردیم یک سال و شش ماه از ازدواجمون میگذره من زود صاحب بچه شدم از اول که باردار شدم یک ذره محبت ازشون ندیدم تا الان حتی یک بار دخترمو ندیدن دخترم الان ۵ ماهشه بعد زایمان حتی یک زنگ نزدن تبریک بگن ولی شوهرم با خانوادش در ارتباط بود تا اینکه یک ماه پیش دعوای شدیدی بین شوهرمو مادرش شده بود که من خبر نداشتم بی خبر از همه جا یک حدیث از پیامبر در مورد دروغگویی و فتنه استوریم گذاشتم مادرشوهرم هم به خودش گرفته بود اولش خودش هر چی از دهنش در اومد گفت بعد برادرشوهرم که خیلی از من کوچیکتره زنگ زد خیلی بی احترامی و تهدید کرد بعد هم پدرشوهرم گفت دیگه حق ندارید شماره یکی از ما تو گوشیاتون باشه چند وقتی میبینم شوهرم انگار افسرده شده منم از قهر و کینه خیلی بدم میاد ولی اینطور خیلی راحتیم نه حرفی نه حدیثی موندم چکار کنم آشتی کنم؟ چطور آشتی کنم با واسطه یا خودم مستقیما برم؟ اصلا اگه آشتی از طرف من باشه من کوچیک نمیشم؟ با تشکر لطفا جوابمو بدید بی صبرانه منتظرم 

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۹ جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام امیدوارم که خوب باشید. ببینید ما هیچ وقت نمی توانیم انسان ها را تغییر دهیم. شما نمی‌توانید رفتار خانواده همسرتان را با خودتان را تغییر دهید یا احساسات آنها را عوض کنید .شما فقط میتوانید با کنترل کردن خودتان و میزان ارتباطتان با دیگران از آسیب‌دیدن جلوگیری کنید. بنابراین اگر ارتباط داشتن با این افراد باعث آزار شما می شود می توانید ارتباطتان را با آنها کمتر کنید یا اگر الان ارتباط ندارید خب به همین وضعیت ادامه بدهید .البته شما نمیتوانید مانع همسرتان بشوید که با خانواده اش ارتباط داشته باشد.

تجربه شما

login captcha

عزیزم من ده سال از بهترین روزهای زندگیم با همسرم رو فدای راضی نگه داستن خانوادش کردم بعد یه جایی واقعا بریدم با همه محبت هایی که می کردم بدی می دیدم در حدی که عملا ما زندگی نمی کردیم خودشون من رو از خونه بیرون کردن فکر کردن پسزشون طرفشونه بعد که همسرم واقعیت ها رو کنار هم گذاشت قید همه رو زد

یه جایی یکی بهم گفت کسی که تو رو نمیخواد تو اصرار نکن الان راجب خونواده همسرم بیخیال روابط شدم دارم زندگی می کنم و زندگی شیرین شده