من امروز تو مدرسه داشتم واسه همکلاسیام تعریف میکردم...انقدر غرق شده بودم،خعلی خوب بود یاداوریش
معلمی یادانش اموز؟
دانش اموزی برو سر مشقت بچه جان
من که همش رو تو داستان زندگیم نوشتم
وای روزعقدمون خیلی باحال بود ازآرایشگاه ک اومدم بیرون چشای شوهرم دوبرابرشد.توفضای بازگرفتیم جشنونم نم بارون میزد.عقدمون فوق العاده بود
شوهرم رفت جواب آزمایش خون رو بگیره
بعدش بهم زنگ زد
گفت عزیزم جوابو گرفتم من ایدز دارم.حالا باهام ازدواج میکنی؟
منم گفتم آره. اشکال نداره . 😂
من روزی ک ازمایش دادیم ناشتا بودیم دیگ بعد فرستادنمون کلاس من رفتم و اومدم بیرون نوبت اقایون شد بعد شوهرم پول داد گفت برو یچیزی بخر تا من برم کلاسو بیام...خلاصه من سلانه سلانه رفتم 1عددشیرکاکائو و با کیک گرفتم نشستم.یخوردن اونم اومد بیزون هیچی نگفت یکم از کیکم مونده بود بعد تو ماشین گفت این کیک بده من خلاصه دادم بش ولی هنوز تو باغ نبودم تا یعد عقدم گفت رفتی خریدی برا من نخریدی
وای روز خواستگاریمون برا خودمون خوب بود بقیه باهم قهر بودن میدونستن ما دوستیم روز ازمایش خونم من قهر بودم چون اومد دنبالم مامانش زنگ زد یهو گفت اون دختره پیشته؟خیلی حرص خوردم.. روز عقدمون عالیییییییی بود ادلش ولی وسطش خواهر شوهرم گند زد ب حالم
ما گروه خونمون 4 روز طول کشید دکتر بازی
صبح و غروب . 😂😂😂
آخرش مادرامون خسته شدن خودمون تنها میرفتیم
ما خواستگاري نداشتيم،چون قبلش دوست بوديم و خانواده ها همديگرو چند سال ميشناختن.منم از اين كارا خوشم نميومد،خودمون دو تايي رفتيم محضر وقت گرفتيم.
من که صبحانه نخوردم میدونستم نمیخواد ناشتا باشم امامحض احتیاط نخوردم
به شوهرم گفت تعجب کرد رسیدیم آزمایشگاه رفت شیر کاکائو باکیک خرید من به زور خوردم ازبس استرس داشتم
کیک دوقلو بود یه قولشو به زور خوردم شوهرم باخیال راحت ماله خودشو خورد بعد اون قل منم خورد
