تو آزمایشگاه یک پیرمرد چشم سبز و کت و شلواری و سن ۷۰ به بالا با ی دختر روستایی سی به بالا اومده بودن آزمایش بدن
پیرمرده عصا داشت و میلنگید بزور راه میرفت
ازدواج دومش بود😁
ولی دختره ازدواج اولش🙄
بعدشم اومد باما کلاس نشست.
من فقط به شب اول اینا فکر میکردم😂
بعدشم با شوهرم کلی خندیدیم.سوژه بودنا😂