شبیه مه شده بودی!نه میشد در آغوشت گرفت و نه آنسوی تو را دید! تنها میشد در تو گم شد که شدم…بشنیده ام که عزم سفر میکنی مکن.مهر حریف و یار دگر میکنی مکن"تو در جهان غریبی غربت چه میکنی قصد کدام خسته جگر میکنی مکن