2733
2734
عنوان

خاطرات زایمان کلوپ مامانای فروردین 93

| مشاهده متن کامل بحث + 53292 بازدید | 234 پست
خوب من اولین خاطره زایمانمو مینویسم......


روز 17 اسفند شبش خیلی پیاده روی کردیم....اومدیم خونه یکم بعد دیدم هر 15 دیقه انقباض دارم بدون درد....زنگ زدیم زایشگاه گفت بیا چک کنیم....ساعت 12 شب رفتیم اونجا متاسفانه ماما چکم کردو نوار قلب گرفت دید یه دونه انقباض ثبت شده بعد به دکترم زنگ زد و دارو دادو اومدیم خونه....رفتم دستشویی دیدم وا خونریزی دارم ...فرداش رفتم دکتر خودم چک کرد مشکلی نبود گفتم یکم خونریزی داشتم سری تکون دادو ناراحت شد...از شبش درد دل و دل پیچه شروع شد که هر 20 دیقه میگرفت و ول میکرد....شب به سختی گذشت فردا رفتم سونو گفت همه چی نرماله دهانه رحم بستهو....شبش دردم بدتر شد ساعت 6 صبح بهزادو بیدار کردم که دارم میمیرم...رفتیم درمانگاه یه دونه هیوسین زدن یکم اروم شد اومدم یه چرت خوابیدم ساعت 11 صبح از درد باز بیدار شدم دردا هر 10 دیقه شده بود....زنگ زدم اومدن دنبالم رفتم دوباره دکتر باز گفت هیوسین یکم هم اسهال شده بودم...فکر کردم مسموم شدم...باز ساعت 6 عصر دردا همینجوری باز رفتیم دکتر گفت چیزی نیس درد شکمیه....دیگه از درد به خودم میپیچیدم با صدای بلند ناله میکردم ساعت 12 باز رفتیم یه هیوسین دیگه زدن ولی این بار اروم نشد...اومدیم خونه یهو دردام یسره شد دادی بود با گریه میزدم....ساعت 2 رفتیم بیمارستان ماما اومد دست گذاشت رو شکمم گفت پاشو بدو دردات هر 3 دیقه شده الان زایمان میکنی....رفتیم بیمارستان خودم رفتم زایشگاه ساعت دیگه از 4 هم گذشته بود یه مخدر زدن ولی هیچ تغییری نکرد...ماسک ضد درد خواستم اوردن ولی بازم دردمو تسکین نمیداد گیجم میکرد....ساعت 6 زنگ زدن دکترم بیاد که تا رسید ساعت 7 بود...من دیگه فقط گریه میکردم...اومد نگاه کرد گفت دهانه فوله طبیعی میخوای گفتم هیچوقت دخترم نارسه له میشه...تروخدا بچه ام از دست میره مگه نه...گفت نه شاید بره تو دستگاه...بعد سزارین انتخابی رو خواستم به روش اسپاینال رفتیم بالا اتاق عمل...نشستم امپولو که زد خیلی حال داد دردم کلا از بین رفت...جلو چشممو پارچه کشیدن و شروع کردن نمیدونم چرا اینقدر جرات داشتم ولی حس خوب درد نبود...البته دکتر گفته بود شاید ماده بیهوی برای جنینم بد بشه اسپاینال رو خواستم...تو حال خودم بودم دیدم نورا رو کشیدن بیرون ولی گریه نمیکرد پرسیدم چرا گریه نمیکنه که یهو گریه کرد بعد نشونم دادن دیدم چشاش بازه خیلی خوشکله...یهد به مسیول دستگاه گفت برو نیازی نداره به دستگاه کلی حال کردم....نورا سادات من با وزن 2650 و قد 46 و در 35 هفتگی تمام به دنیا مامانش اومد....دیگه نورارو بردن اونا هم بخیه میزدن بعدش دکترم رفت و ازش خیلی تشکر کردم...بعد رفتم تو ریکاوری دیدم اونای که بیهوشین چقدر درد دارن ولی من هیچی درد نداشتم....دکتر ریکاوری اومد بهم پمپ تزریق ضد درد زد و گفت اگه دردت شروع شد بزن دکمه شاسی رو من همش منتظر درد بودم ولی شروع نمیشد....بردنم تو اتاق خودم لباسمو عوض کردن دیدم بهزاد اومد خوشحال بود فکر میکرد درد دارم که گفتم ندارم....بعدش همه اومدن جز خونواده خودم که تو جاده بودن به سمت مشهد....بلاخره نورای منو اوردن جونم این همون قلمبه تو شکمم بود خیلی حس خوبی بود....خیلی خوشکل بود و تمام ارزو هامو تو وجودش داشت لپش چال داره عین خودم....دماغش خیلی کوچولو خدای من ممنون که به ارزوم رسیدم اول داشتن بچه سالم بعد یه دختر و بعد چال رو لپ.....خلاصه ببخشید طولانی شد ولی من دردی از سزارین حس نکردم...انشالله شماها هم حس نکنین...منمنون که خوندین.
خاله ریزه من 20 اسفند با عجله زیاد زمینی شد.....خدا نگه دارت نورای من....
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



سحر عزیزم مرسی که خاطرت رو نوشتی و مرسی که اولین نفر به من خبر زایمانت رو دادی
از خدا میخوام نورای قشنگم همیشه و همیشه و همیشه سالم و شاد باشه در کنار تو و پدرش
باران قشنگ من دنیا اومده.خدایا شکرت
CafeMom Tickers
2742
مرسی الهام جونم....قوربونت مهربون.....

نه وقتی بی حسی رفت دردی نداشتم چون پمپ ضد درد داشتم هر 15 دیقه خودکار 5 میل ضد درد تزریق میکرد من همش منتظر درد بودم ولی خدارو شکر شروع نشود هیچ وقت.....
خاله ریزه من 20 اسفند با عجله زیاد زمینی شد.....خدا نگه دارت نورای من....
2738
ایشاله نورا خانم گوگولی همیشه زیره سایه پدر مادرش باشه و مامانش از بزرگ شدنش لذت ببره
پسر گلم آدرین .... 14 فروردین به سلامت دنیا میاد و مامانش رو غرق شادی میکنه انشاله ............. دیگه چند روزی بیشتر نمونده
سحر جون واقعا تحت تاثیر احساساتت قرار گرفتم ....خدا رو شکر عزیزم ایشالا نورای خوشگل همیشه صحیح و سالم کنار مامان و باباش باشه
نیکا عشق مامان و باباش چهارم فروردین به دنیا اومد .....خدایا شکرت
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687