مادرهمسرم هر سال شب یلدا همه رو دعوت میکرد حالا گاهی ما نمیرفتیم ولی اونا بقیه بچه هاش بودن
امسال مارو مامانم دعوت کرد ، عصر حاضر شدیم بریم دیدم خونه اونا هیچ کس نیست ، قبلشم اصلا در مورد یلدا حرف نزد گفتم حتما بقبه رو گفته به ما نخواسته بگه
رفتیم خونشون دیدیم دوتایی تنهان تلویزیون میبینن :(
۱۰ دقیقه موندیم دیگه رفتیم خونه مامانم
اونجا همش تو فکرشون بودم عذاب وجدان داشتم
نمیدونم چرا دختراشون نیومدن کاش حداقل اونا بودن
کوفتم شد
آخی عزیزم
سخته اینجوری تنهایی
حتما برای شب بعد قرار گذاشتن
خیلی ها نوبتی مراسم میگرین که دلخوری پیش نیاد
اونارم ورمیداشتی میبردی خونه مامانت
ما هم امشب یلدا نداشتیم
چیز عجیبی نیس
اگه میخواستن کسی باشه حتما یکی رو دعوت میکردن
اونارو هم میبردی خونه مامانت
فرداشب یک شام خوشمزه درست کن دعوتشون کن
دلسوزی نکن من دلسوزی کردم کنکاش خوردم حالا ناراختم ک چرا رفتم کاش تنها بود بهتر از اینک همدیگرو ناراخت کنیم
باید برنامه ریزی کنید یه شب قبل یا بعدش دور هم برید اونجا
چقد بچه هاش بی وفان
ینی حتما مادر باید غذا بپزه خودشو به زحمت بندازه کلی خرج کنه تا بچه دلش راضی بشه بره اونجا
حداقل بعد از شام میومدن ی سر میزدن چقد نامرد
چه عروس مهربونی
منم همین بودم میرفتم وتدارک هم باخودم میبردم، ولی امشب دورهم جمع بودن من که طبقه پایین بودم یه تعارف نزدن
همون بدا،براشون خوبن😏
