2733
2734


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بله دختر خانوم 18 سالش بود آقا پسر 24 سالش

تو یه سفر زیارتی یه خانوم معرفی کرده بود

آقا پسر شغلشون آزاده خودش مغازه خونه ماشین داره

جهیزیه رو هم پسر خریده و عروسشون رو رو سرشون میذاره

2728
پسر خالم کارمنده حسابداره خونه داره تو منطقه متوسط رو به بالای تهران شاستی بلند داره اخلاق خوب دلباز ...

یه عروسی خوب براش گرفت خالم اینا براش کم نزاشتن همه آرزوهاش رو خداروشکر نزاشتن دلش بمونه پسر خالم عاشقانه میپرستتش خالم هم همچنین من از این بابت هم خیلی خوشحالم که همچین شوهرهایی با خانواده های بافرهنگی هم هست

اول اینکه پروفایل برا خودمه برندارید مرسی بعد از کلی گشتن به اصرار با شوهرم رفتیم تا اون طوطی که دوست داشتم بخریم خیلی خوشحال بودم اونروز یادمه صاحبش گفت چون دوسش داری بهت میدم چون میدونم خیلی علاقه داری بهش قول دادم خیلی مواظبش باشم بیشتر از چشمام اومدم خونه از خوشحالی خوابم نبرد اونروز روز ها گذشت ما بیشتر وابسته هم شدیم خیلی دوسش داشتم به داشتنش مغرور بودم تو شهر غربت رفیق تنهایی هام بود باهم بازی میکردیم قایم موشک و💔باهم میخوابیدیم شبا چندبار بیدار میشدم ببینم جاش خوبه سردش نباشه بخاری زیاد نباشه گرمش بشه اذیت بشه تا یکم بی‌حال میشد یروز کل دنیا رو سرم خراب میشد که جگر گوشه من چشه من خونه تمیز میکردم اون برام آواز میخوند من آشپزی میکردم برام آواز میخوند من آرایش میکردم اون روی شونم سر به سرم میزاشت گاهی از دستش عاصی میشدم ولی بازم شیرین بود اذیت هاش تا اینکه اونروز شوم رسید بنا به دلایلی که بهم ریخت فکرم اون پر زد رفت چقدر گریه کردم دنبالش گشتم الان بیشتر از ۴۰روزه رفته ولی من نمیتونم فراموش کنم شب روزم گریس من واقعا بدون اون مریضم اون برای من پرنده نبود عضوی از قلبم بود من واقعا نمیبخشم اونی که باعث شد بره💔😔هرروز از خدا میخوام برگرده خدا میشه یروز اونی که پیداش کرده زنگ بزنه بگه دلم به رحم اومد بیا پسش بدم بهت تموم اینارو با اشک نوشتم :)💔من یه دیوونه دلتنگم کاربری موفرفری سایت سابق 

دختره دندانپزشک، پسره وکیل 

محل زندگی هردو استرالیا 

معرف از داخل ایران معرفیشون کرد 😂

انقلاب های درونی دست خداییه که زنده رو از دل مرده میکشه بیرون ❤️ اون چیزی که امام زمان (عج) رو از غربت در میاره اینه که ارادتت رو نشون بدی و جلوی کسایی که حرمت شکنی میکنن بایستی ... با سکوت تو ، ابن ملجم جرات میکنه تا علی (ع) رو شهید کنه ....تمام زندگیم این بود = محبت حضرت علی (ع)❤️زندگی خوب رو سلمان داشت که همه چی رو رها کرد و رفت به دامن علی پناهنده شد، زندگی خوب رو "جُوون" داشت، برده ی سیاهی که احتمالا باورش نمیشد "امیری حسین و نعم الامیر"  ی که با شوق فریاد زد تا ابد با اشک و سوز تکرار بشه، زندگی خوب رو "بشر بن حارث" داشت که گذر امام کاظم(ع) به دم خونه اش خورد و از مجلس رقص و شراب، به مقامات عالی رسید، زندگی خوب رو اون شاهزاده ی رومی داشت که به شیرینی عشقی که تو قلبش حس کرد، ناشناس بین برده ها و کنیز ها رفت و توی شرایط سخت زندگی کرد ....توی این دنیا زندگی خوب فقط برای کسایی بود که طالعشون به امامشون گره خورده بود  ❤️یا مبدل السیئات بالحسنات... طالع من رو هم به امام زمانم گره بزن ❤️

ديدم

ولي يه زندگي عااااالي و عاشقانه ندارن

گذران عمر ميكنن

دیدین خدا بالاخره بغلمو با دستاش پر کرد؟                         امضای قبلیم: خدایامیشه بغلمو با  دستات پر  کنی؟ آخه  مامانم میگه: دستای خدا به لطافت نوزاد تازه  متولد  شدس❤ 
2738
چطوری و کجا با هم آشنا شدن؟ 

پسرخالم دنبال دختر خوب بود دخترخالم براش پیدا کرد ایشونم رفت دید با دختره رفتن مشاور عاشق دلبسته هم شدن دیدن اخلاق هاشون بهم میخوره ازدواج کردن هرچی دختره بگه پسر خالم فرداش براش محیا میکنه 

اول اینکه پروفایل برا خودمه برندارید مرسی بعد از کلی گشتن به اصرار با شوهرم رفتیم تا اون طوطی که دوست داشتم بخریم خیلی خوشحال بودم اونروز یادمه صاحبش گفت چون دوسش داری بهت میدم چون میدونم خیلی علاقه داری بهش قول دادم خیلی مواظبش باشم بیشتر از چشمام اومدم خونه از خوشحالی خوابم نبرد اونروز روز ها گذشت ما بیشتر وابسته هم شدیم خیلی دوسش داشتم به داشتنش مغرور بودم تو شهر غربت رفیق تنهایی هام بود باهم بازی میکردیم قایم موشک و💔باهم میخوابیدیم شبا چندبار بیدار میشدم ببینم جاش خوبه سردش نباشه بخاری زیاد نباشه گرمش بشه اذیت بشه تا یکم بی‌حال میشد یروز کل دنیا رو سرم خراب میشد که جگر گوشه من چشه من خونه تمیز میکردم اون برام آواز میخوند من آشپزی میکردم برام آواز میخوند من آرایش میکردم اون روی شونم سر به سرم میزاشت گاهی از دستش عاصی میشدم ولی بازم شیرین بود اذیت هاش تا اینکه اونروز شوم رسید بنا به دلایلی که بهم ریخت فکرم اون پر زد رفت چقدر گریه کردم دنبالش گشتم الان بیشتر از ۴۰روزه رفته ولی من نمیتونم فراموش کنم شب روزم گریس من واقعا بدون اون مریضم اون برای من پرنده نبود عضوی از قلبم بود من واقعا نمیبخشم اونی که باعث شد بره💔😔هرروز از خدا میخوام برگرده خدا میشه یروز اونی که پیداش کرده زنگ بزنه بگه دلم به رحم اومد بیا پسش بدم بهت تموم اینارو با اشک نوشتم :)💔من یه دیوونه دلتنگم کاربری موفرفری سایت سابق 

ببین سنتی ها اکثرا شرایط پسر خوبه چون عشق و عاشقی نیست دختر انتخاب هاش لز رو عقل و موقعیت طرفه پسرم به هر حال چیزی داره که خودش و خونواده ش بیان خواستگاری مم خودم سنتی ازدواج کردم الیته شش ماه نامزد بودیم که شناخت کامل بشه بعد عقد کردیم ولی خب آشنایی سنتی بود و سکر خدا راضیم 

خوشکله خیلی؟ چطوری شده که پسزه اینو گرفته؟ 

علف به دهن بزی شیرین بیاد نگاه به فقیر و پولدار بودن نمیکنه،به دل بشینه ۵۰درصد مسیر رفته جلو

کاربر آقا:جامعه ای که برابری را هدفی والاتر از آزادی میداند،نه به برابری می‌رسد و نه به آزادی.
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز