دانش آموزی دارم که پایه ی اول رو دو بار تکرار پایه خورده
دیرآموزه و مبتلا به صرع الان که پایه سوم اومده خوندن و نوشتن بلد نیست یه چیزی بخواد بنویسه از روی بغل دستیش می نویسه یا میگه خانوم رو تخته بنویس
اولا خیلی دلم براش میسوخت به خاطر مریضیش سرش درد میگرفت میگفت سرمو بزارم رو میز اما خیلی وقت ها هم میبینم حرف میزنه حواس بقیه ارو پرت میکنه و مسخره بازی در میاره
جثه اش بزرگتر از بچه های کلاس و دو سال بزرگتر اما مثل بقیه توانایی اولیه خوندن و نوشتن نداره
یا راه میفته تو کلاس کتاب و دفترشو نشونم بده در صورتیکه رو تابلو جواب رو نوشتیم اصلا سعی نمیکنه یاد بگیره هر چقدر کمکش میکنم
مادرش میگه معلما دلشون سوخته گذاشتن بیاد پایه ی بعد آزمون فارسی داشت اجازه دادم از روی بغل دستیش بنویسه باز راه افتاده تو کلاس فاطمه نمیزاره از روش بنویسم زد زیر گریه دختر خالشو اورد براش بنویسه وقت تموم شد برگه اشو گرفتم اون لحظه اصلا دیگه دلم براش نسوخت
روخوانی قرآن سه روز تو خونه هستن اونم انجام نمیده و پر رو پر رو میاد میگه خانوم یاد رفتم بخونم به مادرشم میگم میگه اعصابش نمیکشه ولی برای حرف زدن و مسخره بازی و چیزهای دیگه چطور اعصابش میکشه اینا بهانه اس از نگاه مظلومش اصلا خوشم نمیاد