بچه ها من شمال زندگی میکنم
سه سال با یکی بودم خیییییییلی دوسش دارم به شدتم وابستشم
چن بار مادرش درخاست خاستگاری اومدن ولی مامانم هیچ جوره قبول نکرد
خانوادشم خیلی تحت فشار گذاشتنش که بره خاستگاری و زن بگیره هرشب تو خونشون دعوا بود سر خاستگاری رفتنشو زن گرفتنش
چن شب پیش با زور بردنش خاستگاری کسی که حتی تاحالا ندیده بودتش
بعد به من گفت مادر من هیچ جوره راضی نمیشه دوباره بیایم خاستگاری تو چن بار غرورمونو له کردین من باهمینی که رفتم خاستگاری ازدواج میکنم
بعد من گفتم دختره رو دوس داری؟ گفت اره
منم فرداش با حال بدم از رامسر رفتم علی آباد و با گریه رفتم بهش گفتم ازدواج نکن بیا تلاش میکنیم بهم میرسیم اینم قبول کرد گفت باشه به مامانم میگم این خاستگاری کنسل میکنه
بعدش بهم انگشتر داد بهم گفت میدم بهت که نشونت کردم خیالت راحت باشه کنارتم دوست دارم
حالا میگم ممکنه اون دختره ک رفته بودن خاستگاری دوست داشته باشه؟؟یا چون بخاطر من خاستگاریو کنسل کرد دوسش نداره؟؟؟اگه ذره ای اونو میخاست که کنسل نمیکرد درسته؟توروخدا فقط اینو بگین