از وقتی چشامو باز کردم مشکل بدبختی دیدم تو خانوادم ک پرجمعیت هم هست بابام مریضه روحی مامانم هم شده مثل اون ۲۷ سالمه دیگه نمیکشم خسته شدم از دعوا استرس عصبانیت ۷ سال پیش با کسی اشنا شدم ک خاستگاریمم اومد منو دوس داشت ولی خانوادم مخالفت کردن ولی اون بهم پیشنهاد دوستی داد میخاستم از دست خانوادم خلاص شم افتادم تو چاه دیگه ۷ سالم با بداخلاقی حساسیت تو سر کردم واقعا کلافم دیگه نمیتونم شانس نیاوردم گفتم خودم عرزه داشته باشم کسی ک دوسم داره بمونم باش اونم خوب از آب درنیامد الانم ولمنمیکنه کسیم ندارم بهش بگم فقط ب فرار یا خودکشی فکد میکنم چون زندگیم روز بروز بدتر میشه بابام هم مشکلش بیشتر شده منم روانی کرده هر لحظه فکر میکنه کسی میخا بکشش😭😭😭😭😭😭