مادرشوهرمم همیشه هستتت

مرسی عزیز دلم🥰😘😘😘😘❤🌹

بازم خدا رو شکر نجات پیدا کردی

نه

🤣🤣🤣🤣🤣خانواده شوهر منم اصلا تعارف برنمیدارن یعنی تا بگی سریع قبول میکنن بخاطر همین من اصلا تا وقتی خودم نخوام اصلا تعارف الکیشون نمیکنم چون واقعیش میکنن😂😂😂

بعد مامان خودم باید صدبار تعارفش کنی تا قبول کنه خیلی خوبه مثلا برا حفظ احترام گاهی دو سه بار تعارف الکی بهش میکنم اونم قبول نمیکنه و احترام ها هم حفظ میشه ولی خانواده شوهرم هی نگاهشون به دهنمه که من تعارف کنم اما بخاطر این اخلاقشون تا واقعی نخام تعارف کنم تعارف نمیکنم چون میدونم رو هوا قبول میکنن

من اوایل ازدواجم طبق معمول دختر خواهرشوهرم اومد خونمون ۳ چهار سالش بود گفت زندایی عزیز جون اومد اینجا کلید انداخت به کمد رو باز کرد و فلان چیز رو برداشت نگاه کرد

یا میگفت مامانم اومد این لباستو برداشت پوشید برای عروسی عموم اندازش نشد  

منم با ناراحتی با شوهرم درمیون گذاشتم گفتم این وضعش نمیشه آخه ما واحدمون کلا جداست من خودم اون موقع کلید خونه خودمو نداشتم بعد مادرش تا ما میرفتیم بیرووون...

من با همه اینها هم که کنار میومدم با یه چیز هرگز کنار نیومدم اونم هرروز و هر لحظه وجود بچه خواهرشوهرم تو خونه و زندگیم بود  نمیتونم بگم این مورد چقدر عذابم میداد وقتی میدیدم بچه مدام تو خونه ما و توتفریحات وگردش وخرید ما حضور داره درحالیکه پدرومادر راحت به تنهایی دونفرشون میرسن

آنقدر عذابم داد با این یدونه بچه که الان آهم یقشو گرفته و دیگه بچه دار نمیشه خداروشکر خدا خودش میدونه این لیاقت بچه نداره و مطمئنم دومی میومد بازم گردن من بود

تازه ازم التماس دعا هم داره دخترش الان ۱۵ سالشه😄

منظورم عروس بود 

میگن در دیگ بازه حیای گربه کجاااست...

همین الانشم با این شکم گنده شوهرم یهو پدرمادرشو شب نشینی دعوت میکنه من اصلا پامو پایین نمیزارم 

تو راحت شدی دعا کن منم یه روز خلاص شم البته بعید میدونم  خیلی تلاش کردم ولی باید با مادرشوهر پایین واحدم و جاری بالای واحدم زندگی کنم

باز خواهرشوهر تو مجرد بود برای من مثلا متاهل بود یه بچه هم دنبالش باید جای شوهرش اینو اینور واونو می‌بردیم البته هنوزم وقت داشته باشه دریغ نمیکنه ازمون حضورش رو...

یدفعه شوهرم به یه بهانه گفت تو بشین عقب فلان چیز نشه 

اون نشست جلو دیگه دیدم اون بهانه هم رفع شده پایین بیا نیست با خودم گفتم اینجام کوتاه نیام دوروز دیگه کلا من باید پشت بشینم اون جلو

یه لحظه رفت از ماشین بیرون خرید کنه زود پریدم سرجام نشستم اومد قیافش دیدنی بود🤣🤣🤣

وای خدا میتونم درکت کنم چه حس و حالی داشتی خودم همشو با گوشت و خونم حس کرد

خواهر شوهر نکبت منم حامله است منم اصلا خوشحال نیستم اونم خیلی منو چزونده با حرفاش 

عزیزم ان شاءالله یه روز برسه توام مثل من از دستشون راحت بشی😁😁😁😁

از همون اول بهش رو نده که بچشو وبالا کنه گفته باشم زیاد بچشو تو بغل نگیر بچه گناهی نداره ولی اون مادر ممکنه حسابهایی باز کنه که دیگه نتونی ببندیش

کی میرسه اونروز فکر کنم خدانکرده با مرگ پدرومادرش فقط این اتفاق بیفته

😂😂😂😂😂😂

مادر شوهرم فوت کرد .اینا که گفتم برای قبله .تازه هک فوت کرد دو هفته پیش 😕

اوه ما بارها دعوا کردیم 

ولی انقد پرو ان که نگو

اه