مادرشوهرمم همیشه هستتت

ببین من دقیقا شوهرم اینجوری بود ما تو یه ساختمون نیستیم ولی دوتا کوچه باهم فاصله داریم، اوایلش حتی خونه مامانم میومد مامانش زنگ میزد میگفت خونه ایم. یا وقتی من مریض بودم خونه میموند مامانش زنگ میزد میگفت سرکارم در این حد میترسید. یه روز در میونم باید میرفتیم خونشون

برای من چیزی که جواب داد این بود که اولش نشستم براش توضیح‌ دادم که من باید تو اولویتت باشم نه اونا. بعدش چندباری که گفتن بیاین اینجا و همسرم اوکی داد بهشون پامو تو یه کفش کردم که خودتو بکشی هم نمیام. 

به نظرم تو به شوهرت بگو، بگو یکبار ناراحت شدنشون بهتر از اینه که تا آخر عمر باج بدیم. داری میری بیرون خواست بیاد نرو. حتی اگه دعواتم شد با شوهرت نرو. بذار خود مادره بفهمه 

ن عزیزم منم مثل شما فک میکردم میگفتم بزار مادرشوهرم جلو بشینه بد از اون بد عادت شد الان هرجا بریم همیشه جلو میشینه ی نمیگه اره خب تو بیا بشین پیش شوهرت من میرم عقب 

خدا ب دادت برسه  مادر شوهر دوستمم اینجوریه بشدت وابسته بارش اورده حتی بره پیاده روی باس مادرشم باشه تازه یه بچه معلولم داره اونم با خودش میبره  و اینکه مادر شوهره حتما باس جلو ماشین بشینه ،اصلا وقت دونفره برا این دونفر نزاشته ،نمیدونم این همه ظلم بعضیا در حق دیگران میکنن خدا میبینه اگه میبینه چرا اینقده ادامه داره ...

چه ربطی داره چون از ماشینشون بعضی وقتا استفاده میکنن باید همه جا ببرنشون؟ 

مشکل از ماشین نیست از شوهرته باید این مسئله را مدیریت کنه 

ما هم این بساط رو داریم، 

ن تنها تو یک خونه نباشید، همسایه هم نباشید با مادر شوهر

بعضی مادرا شورشو درمیارن 

اگه بیرونم بیریم 

هر 5 دقیقه یبار زنگ میزنه  کجایید؟ کی میاید؟ رسیدید زنگ بزنید😟🙄

تا ببینه خونه نیستم فوری زنگ میزنه کجایی 

یه کم باید مدیریت کرد 🤧

ماشین نگیرین ازشون وقتی ماشین می گیری مادرشوهرت هم میاد

یاد خودم افتادم 

۷ سال چقدر عذاب کشیدم الانم کمو بیش هست کامل تموم نشده 

مادرشوهرم فوت شده خدا بیامرزدش ولی خیلی عذابم داد 

همیشه از مسافرتهاش که باشوهرش رفته بود تعریف میکرد میگفت جایی نیست نرفته باشیم چه ایران چه خارج  عروس بزرگه گفت وای من جهازم کمه باید برم یه جای کوچیکتر کوچه بغل مامانم خلاصه نوبت منکه شد همسرم گفت دستو بالم خالیه موقع ازدواج گفت فلان جا کار میکنم ولی بعد ازازدواج همه چی پوچ در اومد نه پولی نه شغلی هیچی گفت ۶ ماه میریم بالا میشینیم  بعد جدا میشیم که شد ۷ سال 

من اصلا تا سر کوچم  تنها نرفتم همیشه دوتا بودن که باید باشن 

رستوران نمیرفتیم چون اگه پدرو مادرش میفهمیدن دیگه جهنم میشد 

دو بار مسافرت رفتیم  اونم کاروانی همگی باهم میرفتم  خونه فامیل مادرشوهرم یک هفته قهر بود 

چه کابوسهای وخشتناکی بود 

عزیزم اینا به شعور طرفت بستگی داره منم بعد ازدواجم رفتم خونه پدرشوهر یه اتاق ساکن شدم ۴سال جهنم واقعی .خواهرشوهرم میگفت به مادرشوهرم فرانک رفت تا سرکوچه نیم کیلو سبزی بخره باهاش برو نزاری تنها بره و اینجور شد که من هیچ دونفره ای باشوهرم تجربه نکردم بعدم بچه هام اومدن و شدیم ۴نفر تازه دخالت ها اوج گرفت بچم رو حموم هم میدادم شر میشد بعد۴سال و نیم اومدم بیرون و رفتم چند محله دورتر ازشون خونه گرفتم ولی سایه شومش از سرم برداشته نشد که نشد بدتر هم شد ما پارکینگ نداره خونمون ماشین تو حیاط اوناس و شوهرم میرفت ماشین برداره بریم تا بازار حاضر میشد مینشست جلو باید بعد بازارهم تدارک شام میدیدم تا پارسال دم عید میخاستم برم خرید عید دیدم شوهرم زنگ زد مادرمم میاد گفتم پس من نمیام مادرتو ببر خریداشو کنه من تاکید کردم که مخام تنهایی بریم و نمخام کس دیگه ای باشه اونم مادرشو برد خریداشو کرد و من بدون شوهرم رفتم خرید کردم و اینجور استارت خورد بریدن پاش الان دیگه شوهرم میدونه من علاقه ندارم با مادرش برم خرید .البته هنوز کوهی جایی میریم میان ولی به مرور زمان اونم کم میکنم.مادرشوهر من مریضه نه خودش بهش خوش میگذره نه میزاره بچه هاش خوش باشن همش قهر و دعواس وقتی هست براهمین بقیه بچه هاش باهاش نمیسازن منم زیاد کوتاه اومدم.تا اینکه یه روز میخاستیم بریم با جاریم  خونش شهر دیگه اس بازار و اون زنگ زدبهم تاکید کرد نیارش با خودت  حوصله شر نداریم گفتم نمیتونم و شوهرم قبول نمیکنهو آخرش هم اومد خونه جاریم اونجا با پسراش دعوایی راه انداخت تاریخی جاریمم گفت تو ترسویی چرا تابو شکنی نمیکنی فقط بار اول سخته دیگه کم کم عادی میشه  امتحان کردم دیدم درست گفت

دوستان گل توروخداحالاک پربازدیدشده ازته قلبتون برام دعاکنیدسریعترخدامشکلموحل کنه وحاجت روابشم

بی زحمت ی صلوات ب نیتم بفرستید

الهی به مراددلتون برسید

دروغ میگه مث  چی، شوهرت خودش دوس داره مادرش باشه  اون اگه بخواد میتونه صدتا بهونه بیاره که مادرش نیاد ولی نمیکنه چوووون خودش دلش میخواد مامانشم باااشه  اونکه بامادرش راحته خوش میگذره ولی این وسط شما زجر میکشین اون اگه به فکر شمااا بود میگفت یه شب با خانومم دوتاایی خوش باشیم هه😏

ممکنه

همه که قرار نیست مثل عروسی فامیل شما و یا عروس حالتون سلیطه و نانجیب باشند. دنیا به عروسکهای با حیا مهربون هم نیاز داره 

دوران عقد واسه همین چیزاست

خط آخرش مثل منه و بخاطر همین دعوا داریم باهم😂