مادرشوهرمم همیشه هستتت

دهن اونا و دهن خانواده شوهره من سرویییسسسسسس

منم کم نکشیدم ای خدا

خداروشکر شما صابخونه شدمن بعد ورشکستگی اونجا بودم روانی شدددم 

اللن اوندم سرایداری یه روستا دیگه

درسته از لحاظ مالی اذیتیم ولی دیگه داستانای قبل رو ندارم

الانم پدرشوهرم فوت شده حدود ۲۵روزه و همه ذات مادرشوهرمو شناختن

وون پیرمرد هم اگه چیزی بهمون میگفت اون زنش کوکش میکرد😤

آره. یه بار که گفت‌مامان شما هم بیاید برو لباستو در بیار بگو من منصرف شدم. نمیرم. زشته بده ولی تنها راه حله. باور کن. یه بار خودتو آدم بده کن یه عمر خلاص شو

از این ببعد همراهتون بود خودتو سر سنگین بگیر یا همش نک و ناله کن

دفعه بعد مادرشوهرت خودش نمیاد اصلا😌

درسته که اینارو میدونسته اما تعهد نداده که هرجا رفتن مادرشوهر رو هم به عنوان سرجهازی باخودشون ببرن...

منم این شرایط داشتم منتها خواهرشوهر هرروز وهرلحسه دخترشو میفرستاد خونمون و بیرونم میرفتیم دنبالمون بود و واقعا عذابم میداد

درحالی‌که ما از اول توافق کردیم تو یه ساختمون باشیم نه که بچه اونارو بزرگ کنم

حالا بچه بهانه پدربزرگش اینا میومد میموند تو ساختمون ولی درواقع کلا خونه ما بود منم جیزی میگفتم جوابشون این بود اومده خونه بابا بزرگش درحالیکه شام نهارو بیرون کلا باما بود

بخدا یکم مراعات هم خوبه

خواهرم بعد یکماه میومد خونمون تا می‌نشست دوکلمه خصوصی حرف بزنیم مادرشوهرم خودشو میرسوند بالا مستقیم چشم می‌دوخت به دهان ما تا اون بنده خدا خداحافظی کنه بره

یادم نمیاد درمورد این چیزا تعهدی داده باشم

حالا هی میگن خودتون قبول کردید...

هر چیزی از حد بگذره گندش درمیاد دیگه

دقیقا همینه ما روزی که عروس گرفتیم به مامانم گفتم مامان تو ماشین تو برو عقب بزار زنش جلو بشینه... حالا شاید بعضیا بگن احترام و کوچیک تر بزرگتری ولی من خالم را دیدم که ۳۰ سال سر این موضوع دعوا داشتن که مادرشوهرش میرفت جلو خاله و بچه ها عقب.. آخر وقتی مادرشوهره مرد دعواهاشون تموم شد

مامان منم ۱۳ سال طبقه بالای مادرشوهر بود.. یادمه ۹ تا پسرعمه دخترعمه داشتم تا از راه میومدن اصلا نمیرفتن خونه مامان بزرگم که.. مستقیم میومدن بالا خونه ما.. مگه مامانم جرات داشت بگه چرا.. فقط قسم خورد نه بزاره من برم خونه مادرشوهر زندگی کنم نه عروسشو بزاره بیاد تو خونش بشینه.. همین کارم کرد

دلیلش اینه که شوهرت عادت کرده کرده و چون از اول گفته فکر میکنه اگه نگه ناراحت میشه مادرش و طبق ضرب المثل بسیار مجرب 😂لطف فراوان وظیفه میشه درستم فکر میکنه و اگه نگه مامانش ناراحت میشه در نتیجه اولا اگه طلایی چیزی داری بفروش،یه ماشین بخر دوما اگه نداری یا با اسنپ برو یا خودت برو به مامان و باباش بگو سوئیچ بدین و یه بهونه اولاش بیار بعدها اون بهونه ها رو هم نیار ..یه بار ببرش با خودت سه بار نبرش...کم کم عادت میشه

واای قربون دل بزرگت برم بیچاره شوهرت 🤐

من دیگه برم کنار چیزی نگم پیش تو ما پادشاهی کردیم پس

شما حق داری ولی بنظرم استارتر مشکل خونه نداره الان مشکل ماشین داره جدا بشه ماشین اینا ر. بخوان بازم همینه که 

ببخشيدشوهرت چقد خودرايه.به فکر رضايت تونيست؟

کسیکه درد کشیده باشه میفهمه

مادرشوهر من یکماه با خانواده شوهر بود بعدش اومده شهر واسه خوش مستقل شده...پس درکی هم نداره

بخدا پسرها همیشه به خانواده تعارف میکنن اما اونها اگر کمی فهم ودرک داشته باشن به هر تعارفی بله نمیگن

من شوهرم عادت داره میخواد خونه کسی از خانوادش بره جای اینکه بگه میاییم میگه تشریف بیارید مثلا شام که اونا بگن نه شما بیایید ما تازه اومدیم جالب اینجاست ۶ر دفعه بی برو برگر  می‌کن باشه ما شب خونتونیم

بعد پن اصلا آمادگی ندارم یه وقت مثلا وقت دکتر دارم باید کنسل کنم یا خونه رسیدگی میخواد بچه ریخت وپاش کرده

بهش میگم چرا یهو دعوت میکنی الان من چیکار کنم

میگه والا یه تعارف کوچک زدم اونا هم گفتن باشه 

یعنی دهانش از تعارف کوچک نمیفته اونها هم از خدا خواسته شده بخدا من دوسال خونه خواهرشوهرمو ندیدم اما اون تو این دوسال حسابی از خجالت من دراومده

چند جا هم تو مادرتو ببر با خودتون،  ببین شوهرت مشکلی نداره😁

الهی....‌چند سالت بود اون موقع؟اول عروسیتون رفتین اونجا؟

بعد مستقل شدنتون دس از سرت برداشتن کامل؟

بخدا که دقیق شوهر منه دقیققققق شوهرم تعارف کوچیک نمیزنه هزار تا قسم و قرآن میده بعد منم هاج و واج نگاش میکنم یه داداش داره فیت خودش هر وقت زنگ بزنم احوال پرسی یا باید بیان یا بریم 😂😂