ببین من عمدا میذارم مادرشوهرم جلو بشینه هروقت هم اون باشه ب هيچ عنوان جلو نمیبینم هم اینکه انگاری ی جور احترامه هم اینکه اونجوری یکم خودش معذب ک وای من اومدم نذاشتم این راحت باشه....اگه بذارم عقب بشینه باخودش میگه اینکه ب حالش فرقی نمیکنه منم باشم میشینه جاش اما اونجوری یکم معذب.گرچه مادرشوهرم اصلا و ابدا درحد مادرشوهرتو نیس ک هرجا بریم بیفته دنبالمون بااینکه نزدیک همیم
ولی به هیچ عنوان سردبرخوردنکن بی احترامی نکن
فکرکن مامانته بخداکم کم پیرترشه عمرابیادیاکارواسش پیش بیادحوصلش نمیکشه دیگه حالاببین
وای 😶من بحث نمیکنم عزیزم دارم نظر خواهی میکنم و تجربه میخام
شما ازدواج کردید ؟؟؟
وقتی خانواده شوهر من اومدن خاستگاری همه میگفتن چه خانواده خوبی به‌به
نامزد ک بودیم‌راهمون دور بود هر چند وقت میومدم خونشون حسابی تحویلم میگرفتن
الان ک اومدم خونه خودم تازه این مشکلات بیشتر شده و بعضی هاشون تازه شروع شده
بانظرکاربراموافقم نزازعقب بشینه
بگوبفرماییدجلوبزارهم احترامش حفظ بشه هم احساس کنه اضافس نیاد
گلم شما اینجور فکرمیکنی اما از اقوام ما طرف۷۵ بلکه بیشتر سنش هست الان هم بگی پاشو بریم مثلا قم یا تهران یاهرجا با کله میاد.حتما مادرشوهرت خیلی آدم گشتن نیس ک الان دیگ بیخیال شده اما بعضیا گشتن براشون خوش گذرونیه.اینو ک میگم حتی ی روز نمیشه خونش نگه داشت ازبس بفکر گشتنه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
