جين وبستر تو کتاب بابا لنگ دراز واقعا م این همه نگرانی آدم عاشق رو درست شرح میده و میگه
«قبلا می توانستم دختری بیفکر و بیخیال و آسوده باشم، چون چیز ارزشمندی نداشتم که از دست بدهم
ولی حالا تا آخر عمر یک نگرانی بزرگ خواهم داشت و هر وقت که تو از من دور باشی به همهی اتومبیلهایی فکر میکنم که ممکن است تو را زیر بگیرند
یا همهی تختههای اعلامیهای که ممکن است روی سرت بیفتد
و یا همهی میکروبهای وحشتناکی که ممکن است بخوری
آرامش خیالم تا ابد از بین رفته است!»
دلم گرفته و همیشه هم به خدا گفتم اگر یه چیزی میدونی قرار نیست واسه من باشه یا قراره واسه من باشه پس از این همه سال صبر و سردرگمی درم بیار انقدر دلم نگیره انقدر سختی غم نکشم بدونم راهم چیه انگار توی یه گردباد گیر کردم کاش بتونم نجات پیدا کنم زندگیم درست بشه انقدر تلاش کردم ولی هنوز…
و توی یه کتابی خونده بودم که میگفت:
«از رها کردن نترس.
هیچکس نمیتواند چیزی که مال توست را از تو بگیرد؛ و تمام دنیا نمیتوانند؛ چیزی که مال تو نیست را حفظ کنند.»