همسرم شیفت کاریش بود جمعه ها پدر شوهرم میومد دنبالم میرفتم تا شب میموندم
بعد هم همسرم میاوردم خونه بابام
رسم نداشتیم تو عقد خونه همسرم بمونم مادرم میکشت منو🥴
مرداد ۹۳
شهریور ۹۳
دفعه بعدی شد تیر ۹۴....
کنکور داشتم😁
من مجردم ولی تصمیم دارم عقد کنم هیچوقت جز مناسبتها نرم
حالا به وقتش اونجا چادر نزنم صلوات
شوهرم همسایه سرکوچمون بود.بین خونه هامون 4تا خونه بود😂ولی فقط جمعه ها میرفتم.از صبح تا شب.یه شبم شوهرم میومد خونمون.بابام خیلی خیلی گیر میداد.حتی یه شبم اونجا نخوابیدم که اتفاقا بهترین کار بود
ولی هرروز ظهرها ساعت 2هرروز قبل اینکه بره سرکار یواشکی میومد در کوچمون منو میدید😍
بابام اینا میگفتن ترو نمون ولی من کر و کور بودم و میرفتم می موندم چند روز البته بی آزار بودن ولی خب چه‌معنی میده تازه عقد کرده باشم و برم بمونم خودم در شگفتم
من اصلا شب نموندم چه عقد چه بعد شش سال ازدواج😆تو عقد دو مرتبه همراه با خانواده دعوت کردن رفتیم و اومدیم😆
و منی ک 2 ساله نامزدم فقط 1 بار رفتم اونم با خانواده 😂 خونشون شهر دیگه است و فاصله مون 9 ساعته از این رسما نداریم ک دختر تنها بره بمونه خونه مادر شوهر😕تازه غریبه هم نیس خالمه ولی بازم نمیزارن🤧
نروزیاد.هفته ای یه باربرو
والا بستگی به سبک روابطتون داره.ولی زیادی رفتن جالب نیس.
