مثلا باهم راحت شدین ؟ به نظرم وحشتناکه ......
خیلی سخته ........
من حتی خواستگارم میاد روم نمیشه نگاش کنم ی خواستگاردبرام اومد پسر دایی بابام بود هرکاری کردم نتونستم به صورتش نگاه کنم .....
منم مثل تو ام اصلا نمیتونم با پسرا حرف بزنم خجالت میکشم
اولش اینحوریه کم کم عادت میکنی من اول جلو شوهرم روم نمیشد حتی غذا بخورم به زور از گلوم پایین میرفت وقتی نگام میکرد هیچی نمیتونستم بخورم حالا میرم تو قابلمه میگه بیا منم بخور
عادی میشه
یکم بگذره
هیچ من خودم خیلی پروام اون بدتر از من 😪
آهسته آهسته ریزه ریزه یهوقلبهامیریزه
شوهر با خواستگار خیلی فرق داره
عضلات رو شل کن ،به این فکر کن که قراره نزدیکترین آدم زندگیت باشه،نزار فکر کنه سردی
منم خیلی خجالتی بودما اوایل عقدمون شوهرمم میومدخونه چادرسرم میکردم اخرش گفت من شوهرتم نمیوای دربیاری بعدعادی شد الان دیگه انقدلباس بازمیپوشم خودش میگه توهمون ادمی بمرور عادی میشه برات
شوهر با دوست پسر وخواستگار فرق داره... همین که عقد کنی... به خودی خود روبهش وا میشه😎😎😎😎
من اوایل جلو شوهرم درست حسابی غذا نمیخوردم تا میرفت سر کار خودمو سیر میکردم، حتی جلوش دسشویی هم تا ناچار نبودم نمیرفتم، بعد دیدم بابا این بنده خدا اصن تو این فازا نیس
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
53 ثانیه پیش
54 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
