سلام دوستان
فکرم خیلی مشغوله
ما تخت خوابمون ی متر با زمین فاصلشه بلنده
بعد تقریبا ی هفتس شوهرم گیر داد برو باشگا ک مامانم بچه رو نگه داره
بیشترم بخاطر مامانش میگفت چون من اصن ب مامانش بچه رو نمیدادم بگیره
جونم براتون بگه این مادرشوهر من ۷۰ سالشه بچه داری هیچ بلد نیست دو روز اول ا باشگا اومدم بچه پی پی کرد بود عوض نکرد بود .بعد گیر داد من بیام خونتون بچه رو نیار بیرون هوا سرده مریض میشه و فلان .گفتم باشع
اون روز دوربین گزاشتم رو فیلم رفتم باشگا اومدم دیدم کل خونه مو تو دوربین زیرو رو میکرد بچه ی نو پا س بار خورد زمین انگاد ن انگار
اینا همه ب کنار دیروز از باشما اومدم میگه با بچه رو تخت خواب و این اتاق بازی کردم
جالب اینجاس ک مادرشوهرم ک بچه رو هیچ وقت بعل نمیگیره چون بچه سنگین اذیت میشه دیروز ک اومدم سرپا گرفت بودش تکونش میداد بخوابه معلوم نی چقد سرپا نگهش داشته بعد ب من میگه بچه رو یوقت نزاری از تخت بیفته .و من ک اخلاقشو میدونم حتما شده ک میگه
ا دیروزم غم پرک زدم
ی هفته ده روز نتونس بچمو روزی یساعت بگیره گرفته ا تخت انداختش
ب شوهرم ک میگم میگه دنبال چی هستی حالا اتداخت باشدش
لنت ب من ک حرف اینا گوش دادم