2733
2739
عنوان

معلمی که پر کشید

1597 بازدید | 43 پست
سلام. امروز میخوام براتون یاد معلم 17سال پیشم رو کنم. همیشه به یادشم ولی میخوام برا شما بگم.
سال 73 بود. مدرسه راهنمایی سمیه منطقه 17 تهران. کلاس سوم راهنمایی. خانم لیدا حاجی خانی معلم ادبیات. خیلی دوسش داشتم. خوب بود. باوقار و مهربون. فامیل بزرگی هم توی شهر ابهر داشت.
راتبطمون خوب بود. 5شنبه ها ساعت آخر کلاسمون بود. وقت اضافه که میاوردم زودی تکالیف پایان هفته ام رو انجام میدادم.میگفت:فلانی چرا اینقدر عجله میکنی؟؟؟؟؟می گفتم: خانم 5 شنبه و لشکرصاحب زمان(خانواده خواهرم که به شوخی به این اسم صداشون میکردم)میان خونمون. باید آماده باش باشم.
اون سال که تموم شد ما از تهران مهاجرت کردیم به شهر مادریم. اوایل چند تا نامه بهم نوشتیم و دیگه این رابطه قطع شد. سال 81 بود و من نامزد کرده بودم. دوره ای هم بود که توی یه بحران روحی شدید قرار داشتم و نیاز داشتم به یه همفکر خوب. بعد 7سال روزی درست مثل امروز یادش افتادم و بهش نامه نوشتم و شماره تلفنم رو براش گذاشتم.
چند روز بعد یه خانمی بهم زنگ زد. اول نشناختم ولی خودش بود. باورذ نمیکردم بعد 7سال منو یادش باشه. تمام خصوصیات و رفتارامو و حتی جای نشستنم و حتی لشکر صاحب زمان ههه
از خودش گفت. از مریضیش و از خانوادش...........
سرطان خون گرفته بودو شیمی درمان میکرد. خواهرش از غصه اون فوف کرده بود و او همچنان منتظر مرگ........
وای خدای من باور نمیکنم این حق اون نبود حق منم نبود

به دیدنش رفتم. با نگاه اول چنان به گریه افتاده بودم که نتونستم سرپا بیاستم. خواهراش از زیر بغلش گرفته بودند و توی پذیرایی آوردنش. از اون معلم از اون خانم .........چی بگم روزگار رسم عجیبی داره. اون 1ساعت به گریه گذشت و من چند روز توی شوک این دیدار بعد 7سال. واقعا چرا بعد 7سال باید اون موقع یادش میکردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تا چند هفته تلفنی باهم حرف میزدیم. گفت که مادرش مریضه و اگه خوب بشه چند روزی میان و مهمون ما میشن. بعد که تلفن کردم دیگه کسی جواب نداد تا اینکه 1روز خواهرش گوشی رو برداشت و ..........................
تمام دنیا برام سیاه شده بود. من روزی به اون نیاز پیدا کرده بودم که خودش نیاز داشت به یه کمک بزرگتر. دیر شده بود خیلی دیر........
اون خودش رو به خدا سپرده بود و منم تازه اون موقع فهمیدم که باید خودمو به خدابسپارم.10سال از اون روز میگذره و من هرسال روز معلم که میشه یاد اون نامه ای میافتم که بعد 7سال براش نوشتم و اونم چه خوب منو یادش بود بعد چندین سال بین اون همه دانش آموز ....چه جوابی از اون نامه گرفتم؟؟؟؟؟؟؟؟
یادش به خیر. معلمی که مادر و خواهر به خاطرش جون دادن ولی باز باید خودشو فدا میکرد

یادش به خیر یادش به خیر خانم لیدا حاجی خانی سال 1373


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
2740
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز