عاصی و محتاج ترحم شدم
راهی بیتالکرم قم شدم
رد شدم از وحشت دشت کویر
رد شدم از تشنگی گرمسیر
کیست که اینگونه جلا میدهد
بوی غریبی رضا میدهد
پارهای از بارگه شاه طوس
فاطمه ای خواهر شمسالشّموس
عمه مظلومه «صاحب زمان»
روشنی نیمهشب جمکران
از سفر سخت کویر آمدم
شاعر و رنجور و فقیر آمدم
اذن زیارت بده بانو! به من
رو به تو کردم، بنما رو به من
اذن نمازم بده، بانوی آب
روضه معصومیت آفتاب!
«شیعه» به نام تو مباهات کرد
«نور» در این خانه مناجات کرد
بس که در این خانه خدا منجلی است
هر کسی آمد به لبش «یا علی» است
بقعهای از کوی بنیهاشم است
مدرسه عالمه و عالم است
دل تپش از بزم محبت گرفت
در ملکوتش سر خلوت گرفت
لحظهای آرام به کنجی نشست
حضرت معصومه! دل من شکست
اشک! خدا را، تو به من بد نکن
حضرت معصومه! مرا رد نکن