امروز تولدمه
قرار گذاشتم با خوردم صبح ساعت 6 پاشم و به موهامو خودم برسم
بعد برم وسیله کیک بخرم
بیام خونه بشینم فیزیک بخونم// دیگه روز تولدم هم درسام ولم نمیکنن//
تا دختر خالم بیاد با هم یه کیک کوچلو درست کنیم یه تولد واسه خودم بگیرم
ولی از 4 صبح بیدارم نه به خاطر سریع تر انجام دادن کارا نه من از خوابم نمیزنم ماشالله
بیدار شدم چون
حالم بد بود سرگیجه داشتم دستام میلزید چشما تار میدید اوف نگم برات خلااصه تا الان نتونستم کاری انجام بدم تازه الان با قرص و بهترم
تا الان حداقلش میبایست نشسته بودم دو صفحه فزیکم خونده بودم
ولیی باز خداروشکتتت دوست ندارم روز تولدم ناراحت باشم
مگه چند بار در سال تولدمه؟فقط یه بار
بشینم غم بخورم بقیه روزمو هم خراب کنم؟؟
چه کاریه میگم یه کیک دوقولو بخره دختر خالم یه شمع هم بزاریم رو تولد بگیریم
خاطره هم میشه به یادمم میمونه خیلی هم جالبه بعدا که میبینم میخخندمم
تولدککک مبارک باشه ریحااااانهههه جونننمممم
تو میتونی تو قوی هستی ریحون
تو اینده ای زیابایی داری
خداروشکرت به خاطر همه چیزی که بهم دادی
وقتی الان میتونم ببینم و بنویسم نباید خوشحال باشم؟
وقتی میتونم همین لبخندو رو لبم بیارم نباید خوشحال باشم؟ وقتی صبح چشماموباز کردم و هنوز زندم نباید خوشحال باشم؟
خداییش بی معرفتیه ناراحت باشم
ریحون جونم برات ارزو میکنم با قطار خوشبختی به اوج کوه موفقیتت برسییییی
دوستت دارم خودممم
صرفا جهت اینکه تو سایت برام بمونه اینو نوشتم