من ۱۶ سالم تازه نامزد کردم شوهرم ۱۸ من شوهرم دوست بویم شوهرم خیلی خوشگله من دختربه شدت احساسیم خیلی زود بهش وابسته شدم واونم خواست که نامزد کنیم خوانواده ی من به شدت مخالف بودن که هنوز بچه ای از سرت میپره ولی من عاشقش بودم یعنی به قدری دوسش دارم که بگن براش بمیر میمیرم وگاهی خودم از دوستاشتن زیادیش میترسم ماالان ۲ ماه نامزد کردیم ۱ سال دوست بودیم توی این دوماه به شدت حساسیت نشون میده با اینکه تو دوران دوستیمون تا این حد نبود بهم گفته که گوشیتو هک کردم من دختر ازادی بودم هر جور خودم میخواستم میگشتم ولی حق ندارم مانتو کوتاه یاشلوار قد نود بپوشم عصبی میشه یاارایش کنم میگه تو بر کی ارایش میکنی بر مردای خیابون به من بر میخوره دیوونم کرده یا مثلا من میرم خونه شون حق ندارم با تیشرت بگردم با اینکه فقط باباش تو خونه اس یا با بولیز حق ندارم برم حیاط باید حتما شال بپوشم خیلی رفتارش تو موخم یا میگه ازدواج کنیم حق نداری بری بیرون باخودم میری میای چیکار کنم به مامانم نمیتونم بگم به خواهرام بگم میگه خودت کردی شوهرمو خیلی دوست دارم عاشقش به حد جنون ولی میترسم بدتر بشه