سلام عزیزان
یهو بعد تاپیک ها ک همش انرژی منفی و حال بد
گفتم بزنم
من خودم اولین بار تو کاروان زیارتی کربلا
ی پسره خیلی سر ب زیر مودب و آقا و چشم پاک
همین شد ک من ک اون زمان از همه پسر ها بدم میومد
ما همه موقعیت ها کنار هم نزدیک و رو برو می افتادیم
ی شب رو برو من نشسته بودم از فاصله دور
ی بار نگاهم رفت سمش 🥺😍 یهو دیدم ینی پسری ک هیچی سمت ی خانم نگا نیمکرد برگشت نگام کرد
اون لحطه بود ک مهرش ب دلم نشست
آشنا هم بودن همکار بودن بابا ایشون با پدرم