درکت میکنم منم یه زمانی از شهرم دور بودم روزایی که میرفتم خونه مامانم با تمام وجودم هواشو نفس میکشیدم و قربون صدقه ش میرفتم
من دلم برای روزای مدرسه که شیفت بعدازظهر بودم و برمیگشتم خونه و سهم غذام روی بخاری هنوز گرم مونده بود تنگ شده
برای دوران دانشجویی و دورهمی های دخترونه شبای خوابگاه