10 سال دارم زندگی میکنم خسته شدم هر هفته یعنی باید یه دعوای شدیدی بام بکنه ک آخرش بایذ زوری هی معذرت خواهی کنم ولی ته دلم ازش نفرت و کینه دارم دیگه خسته شدم ب شدت عصبی شدم دیروز اینقد خودمو زدم ک حالم بده تا حالا حالت تهوه دارم معدم ب شدت عصبی شده، دوست دارم راحت بشم خلاص بشم، دعواش دست و تنمو میلرزونه آروم نیست ک بیخیال باشم همش تحقیر، کاش میشد خلاص شم هر وفت دعوام میکنهه دوست دارم چاقو بزنم تو شکم خودم خودمو خلاص کنم خیلی تو اون لحطه ب خودکشی فکر میکنم، بخدا دیگه خیلی تحمل کردم چقد زنا بدبختن چقد بیچاره آن، ب خدا شکایت دارم من برا ازدواجم بهش توکل کردم تهش شد این مریصی بدبختی، هیچ مشکل مالی نداریم از بیرون هیچ مشکلی نداریم، فقط ميگه مثل این باش مثل اون باش فقط انتقاد هیچ محبتی نداره چجوری خلاص بشم چیکار کنم یه بچه دارم، بخدا تحمل مشکل مالی راحتتره، خودمو دخترم ب شدت عصبی شدیم