فکر نمیکنی اینکه تا این حد روی همسرت کنترل گری داری میتونه نفرت پنهانی این زن رو نسبت به خودت به وجود بیاری؟
میتونی این مسأله رو درک کنی که اون هم فارغ از جنسیتش آدمه و میتونه بابت مسائل ساده زندگی مثل یه بیرون رفتن حق اختیار و انتخاب داشته باشه ؟
از چی میترسی ؟ تنها بره خیانت میکنه ؟ تنها بره گرگ میخورتش ؟
اگه سطح اعتمادت تا این حد پایینه که اگر کنترلش نکنی ممکنه از چنگت در بره چرا ازش بچه داری ؟
بخاطر ترس های درونی خودت یه زن که تازه زایمان کرده و مستعد افسردگی هست رو زندانی نکن
اینکه تا حالا اینطوری بوده به معنی درست بودنش نیست که
خواهرانه میگم بهت اگه دلت میخواد یه افسرده تمام عیار ازش بسازی به این کنترل گری ها و سلطه گری هات ادامه بده
افساری که انداختی گردنش رو ول کن ، اون آدمه