2737
2739
عنوان

جاریم

475 بازدید | 23 پست

جاریم امشب ب خاطر رفتاراش و حرفاش معذرت خواهی کرد 

چون ز دیگ بچه بردن بیمارستان مریض شده بود سخت 

شوهرم هم باهاشون رفت ک برادرش تنها نباشه 

امروز آمدن منم دیگ شوهرم اومد و رفتیم خونشون دیدن بچه اش 

نمیدونم ولی دلم باهاش صاف نشده نمیشه با کارا و رفتار و حرفاش ک بازها دلم سوزونده بیام مث سابق بشم 

ولی دیگ سرد جوابش دادم 

تو تاپیک ها قبلیم هست ماجرا هاش اگه بشه بزارم اینجا  



تاپیک قبلیم هست ولی خلاصه طور میگم 


ماجراهای تو تاپیک قبلی هست ولی خب اینجا  براتون کامل میزارم (هفته قبل  جاریم زد تخت سینه و هلم داد ب من گفت خدادمیدونه تو آدم خوبی نیستی برا همین تا حالد بهت بچه ای ندادی تو لیاقت مادرشدن نداری 💔با این حرفش دلم سوزوند خیلی ماجرا اینجوریه هست  ک کلا این برادرشوهر و جاری نمی سازن باهم مدام دعوا و بحث خانم میزاره میزه باز برادر شوهرم باید بره دنبالش دیگ اینا بعد ما ازدواج کردن و صاحب بچه شدن دیگ برا نگه داشتن شوهر بچه آورده بچه اش ۴ ماهه نیم ، خلاصه دعوا ک داشتن عصر میخوان بچه رو ببرن دکتر ک جاری از فرصت استفاده میکنه و سریع بچه رو میزاره رو پا برادر شوهرم و شروع میکنه ب دویدن تو خیابون و ی ماشین سریع دربست میکنه تا شهرشون،  این برادر شوهر هم هر چی بدو میکنه با بچه تو بغل دیگ نمی رسه بهش 




مادر شوهرم  ک تا میشنوه عروسش رفته اونم دیگ میره دنبال عروس ، برادرشوهرم دیگ سرکار هم بابد می‌رفته  آقا منم ک هفته قبل بستری بود کلا از جام نمیتونستم پاشم خلاصه تا سر پا شدم دیدم زنگ آیفون خونه ب صدا در اومد خلاصه میبینم برادرشوهرم با بچه تو بغل این بجه اینقدر جیغ و گریه چشماش قرمز شده بود و گرسنه بود مریض دیگ اینقدر گرسنه بود ک انگشتش تو دهنش بود آقا منم بهم گفت اگه لطف کنی بچه نگه داری کسی نیست بزارمش منم گفتم باشه  دیگ تا بچه بغل گرفتم بچه دستش انداخت ب سینه ام این بچه اینقدر گرسنه 




دیگ آقا بعدش بردیم دکتر بچه رو دارو هاش و شیرخشک این بجه اصلا نمی‌خورد شیرخشک ب زحمت شب ها من کلا راه می‌بردم تو بغل شوهرم و برادر شوهرم اصلا آروم نمی‌گرفت خلاصه ک یک هفته من بچه نگه داری 




اخر این قدر من و شوهرم و پدر شوهرم  ب برادر شوهرم گفتیم برو دنبال زنت  ک تا دیروز آوردنش ک محکم بچه از بغلم گرفت و هلم داد ک گفت تو حق نداشتی از بچه من نگه داری وشوهر بیاری خونت براش غذا بپزی و اینا 




تو ادمی پستی هستی برا همین تا حالا خدا بت بچه نداده تو لیاقت نداری 




شوهرم اینجور مواقع میدونه من سست میشم هیچی دیگ  خودش جوابشو داده دیشب بهم گفت وفتی اشک هام پاک میکرد ک دیگ گریه نکن برا ی حرف آدم بی ارزش گفت دیگ نمیخوام ک بیاد خونه ک باز بعد این همه خوبی تهشم جوابت این باشه با این وضعت از بچه خانم نگه داری کردی و گفت من شرمنده خوبی هاتم خانوم💔😭دیگ از بس من گریه میکردم خودش هم شروع ب گریه کرد 🥺🥲💔😭😭




هیچ جوره آروم نشدم 


و اماااااااا امروزززززززززز👇👇👇


بماند من بعد چند روز ک بیمارستان بستری بودم 


امروز گفتن ختم یکی از فامیل ها شوهرمه دیگ از بیمارستان اومدم آماده شدم ک بریم 


جاریم تو جمع تنه بهم زد ک من تعادلم از دست دادم افتاد بودم 


برگشت خندید گفت ببخشید متوجه نشدم بچت ک نیفتاد🤦‍♀️😭 البته ک یادم نبود تو بچه دار نمیشی 💔 



هیچی نتونستن تو جمع بگم هیج 


خونه هم امدم ب شوهرم نگفتم هیجی 


چیکار کنم دیگ خیلی من کلا سرد و رسمی ام باهاش





بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

خدا شاهده این اولین تاپیکه که احساساتم رو درگیر کرد 

خدا لعنت کنه هر کسی که برای بچه دار نشدن کسی دلش رو میشکنه 


😍لطفا تو تاپیک های ختم قرآن و ختم صلوات برای اموات تگ کنید حوشحال میشم به دیگران کمک کنم 😘
2740
تو هم نباشید دوری و دوستس برگزینید خودتم مقایسه نکن با اون یا هر کس دیگه ای

اره دیگ من نمی تونم باهاش 

نمیدونم چرا یهو برگشت اینجور 

خیلی خودرای بود فک میکرد حق میگ هر چی میگ 

یا هر چی ب دهنش میرسه 

والا از لحاظ مقایسه اون همش مقایسه میکنه 

من ک خیلی کم این بار شوهرم برد گفت بریم 

من هم ب خاطر شوهرم رفتم 

من جاتم من باردار نمیشم و یکی گفت حتما لیاقت نداری  ولی بخشیدمش به عدالت خدا سپردمش گذاشتم پای ...

منم همینجور واقعا بار ها شده دلم شکسته با حرفاش ولی 

رفته امروزش کلا متعجب کرد منو 

باهاش رفت و آمدت رو قطع کن

لازم نیست هر کسی عذرخواهی کرد عذرخواهی رو بپذیری میتونی بسپاری به عدالت خداوند 

😍لطفا تو تاپیک های ختم قرآن و ختم صلوات برای اموات تگ کنید حوشحال میشم به دیگران کمک کنم 😘
خدا شاهده این اولین تاپیکه که احساساتم رو درگیر کرد  خدا لعنت کنه هر کسی که برای بچه دار نشدن ...

🥺🥲 ببخشید ب خدا 

من چون قبلا تو سایت مطرح کردم رفتاراش 

چون کسی نداشتم باهاش درددل کنم 

من خواهر ندارم 

ب مادرم نمیتونم بگم غصه میخوره 

همش تو خودم ریختم 

آره دیگ او نبود ازدواج کرده و بچه دار شده

من ک پیش تر بودم همچنان بی بچه 

عزیزم باید ازین جور آدمهای سمی دوری کرد.اینطوری ارامشتون بیشتره

نیازی نیست باهاش رفت و امد داشته باشین.

همسرتون میتونه به تنهایی دیدار برادرش یا برادرزادش بره.

گاهی میشه با کم کردن رفت و امدها و البته در حین احترام یک خط قرمزی برای  خودتون تعیین کنید تا دیگه به بهانه های مختلف تنش ایجاد نکن.


خدایی جدی میگی؟ واقعا اینجوری گفت؟  اگه اینجوریه شدیدا ازش دوری کن فک کن غریبه اس

دقیقا م خودمم متعجب شدم 

این آدمی 

بیاد اینجور بشه 

خیلی من فک نمیکردم بعد اون همه  حرف و کار بیاد 


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687