یه رمان هست که دنبالشم!
یه خانم وکیله وقتی یه روز وارد خونش میشه یه اقایی رو تو خونش میبینه اما چون تاریک بوده قیافشو نمیبینه و اون اقا سرنگ میزنه به گردنش و خانم وکیل فقط دستکش های چرم اون اقا رو حس میکنع چن روز بعد یه ادم معروف میاد پیشش میگه وکالت منو بگیر زنم تو اتیش سوزی مرده باباش بد ۶ ماه شکایت کرده خلاصه این اقا هم دستکش های چرم پوشیده بوده و کارخونه چرم سازی داشه کسی خونده این رمانو!؟میدونین کدوم رمانه!؟اسمش چیه!؟