برادر شوهرم داره از کربلا میاد به این سپرده شیرینی و آبمیوه بگیره از دیشب هی میگم برو بخر که زشته بعد ممکنه بابت اربعین شیرینی فروشیا بسته باشع،تنبلیش میشه نمیره بعد سرم داد زد که به تو چه.منم اومدم تو اتاق...آهنگ گذاشته تو سیستم صداش رو برده آسمون
من به صدای بلند حساسم الان این میخواد من واکنش نشون بدم؟؟؟؟
وا خب راست گفته
چیکار داری خودش برنامه ریزیشو میکنه
وا ماه صفر آهنگ کذاشته چرا گناهه
شایدپول کافی نداره، نميدونم.
افتادم یاد داداشم از حج داشت میومد داداشام عرضه نداشتن شیرینی بگیرن من رفتم شیرینی وابمیوه گرفتم ولی شام که سفارش دادن آوردن زن داداشم خوب اونوقت بیشترغذاهارو بلدبود ببره برافامیلاو همسایه هاشون، ولی بلد نبودن شیرینی بگیره. ببخشید اسی جون یادم افتاد بخودتون نگیرید، شماکه عرضه داری حداقل به داداشش میگی برو بگیر
والا خونوادش اینقد بیشعورن اصلا انگار پسرشون رو نمیشناسن که چقد تنبل تشریف داره،از هر راهی وارد میشن منو خورد کنن.منم اعصابم نمی‌کشه.
خودش می‌دونه مقصره ولی چه فایده.
به هر حال که تصمیم گرفتم دیگه هیچی نگم.اگر قرار بود عوض شده عوض شده بود این اخلاقش
ای خواهر چی بگم.
الآنم خودم باید برم بخرم آخه الان هیچکس از خونوداش این شهر نیست خانوادش همه یه شهر دیگه رفتن به دلایلی.
فقط شوهر من اینجاست و طبیعتاً وظیفه داره بگیره اما الان نشسته یه جا.اونا هم ساعت ۵ میرسن.
بچه هم داری
نارحت نشو عزیزم ولی خب راست گفته
خانوادشم بیخود میکنن از تو طلبکار شن به تو ربطی نداره اصلا
