بچه ها همین یه ربع پیش من با شوهرم نشسته بودم فیلم میدیدم یهو زنگ در خورد شوهرم رف باز کرد خواهر شوهرم بود یهو نه سلامی ن علیکی اومد داخل منم همین طور مونده بودم چ خبره ساعت ۱۱:۳۰ شب
بعد اومد گف بردار شوهرش و زنش(تازه عقد کردن) الان دارن میان با پدر مادرشون خونه ما رو ببینن قراره واحد بالایی ما بشینن میخان اندازه پرده رو بگیرن اندازه تختو از این حرفا
داشت اینارو میگف هی تو خونه میچرخید سرک میکشید رف تو اتاق خوابو دید (بابا شاید من نخام یهو نصف شب تو با فامیلات بیان اتاق خواب منو ببینین شاید من خونم بهم ریخته باشه انقدشعورنداشت خبر بدهههههه)
وای دارم اتیش میگیرم اون دختره ایکبیری هم با خانوادش نصفه شب اومدن همه جارو اندازه زدن رفتن
چطور روشون میشه این وقت شب بدون خبر قبلی برن خونه کسی؟
حالا خواهر شوهرم یچی گف اتیش گرفتم هستین بگم