همسایه طبقه بالام یه زن و سه تا بچن
از روزیکه اومدن اسایش و از ما گرفتن
زنه تو خونه کار میکنه و بچه هاشم که نگم
صبح و شبمون قاطی شده
اصلا زبون نمیفهمه
یه بیشعور به تمام معناست
اینقدر صدا داره که طبقه بالاییش صداش در اومده
یه ساختمونو گذاشته رو سرش
ولی همه چون یه زنه و براشون حرفی در نیاد میترسن چیزی بگن
شوهرم هزار بار بهش گفت
مدیر ساختمون بهش گفت
صاحبخونش اینقدر بهش گفت
مامور اوردیم
انگار یه گاو به تمام معناست
دیگه صاحبخونه جوابش کرده
یه ماه دیگه مونده بره ولی انگار داره عقده خالی میکنه
منم باردارم همش میپرم از ضربه ها
شوهرم میگه دیگه از امشب خوابو بهش حروم میکنم
شما بودید چیکار میکردید