وای من مامان دوست پسرم چند وقت پیش نذری میداد بعد روز قبل بهم گفت که چخبره فردا خونشون و منم اگه تونستم برم اونجا
بعد شب خوابیدم، خواب دیدم متین(دوست پسرم) افتاده تو دیگ خورشت 😐
بعد هیچکسم، هیچ حرکتی نمیزنه همه واستادیم بالا سر دیگ هم میزنیم و صلوات میفرستیم😐😐😐اونم اون توعه بیچاره 🗿واای فرداش که رفتم هر وقت متینو کنار دیگ ميدیدم از خنده میرفتم رو ویبره 😑😂