راه دور ازدواج کردم خیییلییی دور.. صفحه 7

lavin_1398

عضویت: 1398/10/06

تعداد پست: 2760

من ۵ ساله ازواج کردم

۴ساله شهر همسرم زندگی میکنم از غرب اومدم خوزستان جهنم.

سالی یکبار میرم شهرمون.. اونم سه چهارروز میمونم فقط

دوتا بچه کوجیک زیر ۳سال دارم

از صفر تا صدش خودم تنها بودم و هستم

آنقدر زجر و غربت کشیدم ک گاهی ب شوهرم میگم من اگر مردم حداقل شهر خودم خاکم کن....

نه دخترمو راه دور شوهر میدم

نه واسه پسرم از راه دور زن میگیرم

من با هر بهار و هر پاییز می میرم

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!

1401/05/29

|

00:47

3 نفر لایک کرده اند ...

باران_بهار69

عضویت: 1401/02/09

تعداد پست: 4827

هر بار که میرید چقدر میمونید؟

عید دوهفته

تابستون 1هفته وتمام

اول مرداد رفتیم وبرگشتیم دیگه نمیریم تا عید

اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید

1401/05/29

|

00:47

0 نفر لایک کرده اند ...

شکلات_تلخ۱۰۰

عضویت: 1401/01/31

تعداد پست: 4135

چرا؟

چون درونگرام

تمام ارزوی شب من ندیدن فرداست.. ~bǝʎɐbɐɥS ~ɹɐʌıɹɥɐɥs

1401/05/29

|

00:48

0 نفر لایک کرده اند ...

دختر_شاه_پریون۷۷

مدیر استارتر

عضویت: 1400/06/13

تعداد پست: 929

من ۵ ساله ازواج کردم ۴ساله شهر همسرم زندگی میکنم از غرب اومدم خوزستان جهنم. سالی یکبار میرم شهرمون ...

قلبم آتیش گرفت که خواهر 🥲❤️

1401/05/29

|

00:48

0 نفر لایک کرده اند ...

خوشگلشونم

عضویت: 1397/12/17

تعداد پست: 6230

من ۲۷ساعت راهه عزیزم چون عاشق شوهرم بودم ازدواج کردم وخیلی سخته یه جورایی پشیمونم وقتی هم میرم خونه ...

الهی بگردم از کدوم شهررفتی کجا

انشالله برگردی پیش خانوادت

1401/05/29

|

00:48

1 نفر لایک کرده اند ...

kati_re

عضویت: 1397/05/01

تعداد پست: 1864

من ۵ ساله ازواج کردم ۴ساله شهر همسرم زندگی میکنم از غرب اومدم خوزستان جهنم. سالی یکبار میرم شهرمون ...

منم به همسرم گفتم هر وقت مردم منو ببرید شهرم پیش بابام خاکم کنید

1401/05/29

|

00:49

0 نفر لایک کرده اند ...

خاتون_بانو۹۹

عضویت: 1399/06/30

تعداد پست: 39593

من ۵ ساله ازواج کردم ۴ساله شهر همسرم زندگی میکنم از غرب اومدم خوزستان جهنم. سالی یکبار میرم شهرمون ...

اي جان🥹🥹

خدا حفطت كنه سايه ات هيمشه بالا سر بچه هات باشه..باهم خوش خرم باشين❤️

اگر خسته ای..اگر دنیا بهت سخت گرفته..اگر توی نقطه بد زندگیت هستی..و یا سختی های گذشته باعث شدی تلخ بشی.یا فکر میکنی اگر تند تیز و با توهین و تحقیر جواب بدی خیلی باحالی..در تبادل نظر با بقیه اول چند دقیقه تحمل کن.اگر جوابی ک میخوای بدی تند و تیزه ننویس..به خاطر رضایت خدا

1401/05/29

|

00:49

0 نفر لایک کرده اند ...

sab_saba

عضویت: 1401/05/22

تعداد پست: 199

چند وقته ازدواج کرید؟ در سال چند بار میرید خونه پدری؟

سه سال ، سالی دو بار میرم ولی تصمیم دارم دیگه نرم ، می‌دونی اون همه پول هواپیما و سفر میشه ولی هیچ احترامی نمی‌بینم ، پشت دستمو داغ کردم دیگه نرم

1401/05/29

|

00:51

0 نفر لایک کرده اند ...

lavin_1398

عضویت: 1398/10/06

تعداد پست: 2760

منم به همسرم گفتم هر وقت مردم منو ببرید شهرم پیش بابام خاکم کنید

عزیزم انشالله ۱۲۰ سال عمر کنی . خدا پدرتو بیامرزه

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!

1401/05/29

|

00:51

0 نفر لایک کرده اند ...

عسل_بانو69

عضویت: 1393/11/28

تعداد پست: 26918

فقط سعی کن مهارتهای جدید یاد بگیری.

آرزومه که بغلم کنی خودت،🥲🥲 دوست دارم با عشق تو پیر شوم🥲

1401/05/29

|

00:51

0 نفر لایک کرده اند ...

lavin_1398

عضویت: 1398/10/06

تعداد پست: 2760

اي جان🥹🥹 خدا حفطت كنه سايه ات هيمشه بالا سر بچه هات باشه..باهم خوش خرم باشين❤️

ممنونم عزیزم

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!

1401/05/29

|

00:52

0 نفر لایک کرده اند ...