بچها پسر خالم تو سن بالا ازدواج کرد زنش انتخاب مادرش بود همیشه به مادرش میگفت از رنگش خوشم نمیاد سیاهه پوستش از ما دوره خبر نداریم چی بینشون میگذشت! یه روز که همه رفته بودن مهمونی زن پسر خالم با دوتا بچه شیر به شیر کوچیک تنها میمونه تو خونه
وقتی خالم با دختر خاله هام پسر خالم میان میبینن زنه افتاده دمر خون همه جارو برداشته دوتا بچهاش یکیش رو کمرش خوابش برده یکیش بغل دستش🥺
وقتی برش میگردونن میبینن نزدیک ۲۰تا چاقو خورده اعضای بدنش زده بیرون فوت شده
همه از این عروس راضی بودن میگن خیلی دختر پاک خوبی بود خانوادش خیلی پیگیری میکنن تو روستا قاتل پیدا نمیکنن هیچ شکیم به کسی نداشتن
دوتا بچهاش مادر بزرگ و عمش بزرگ میکنه ۷سال از این قضیه گذشته الان پسر خالم زن گرفته خیلیم خوش خرمه عمش میگه کاره خودشه این قتل مطمئن صحبت میکنه
ولی مادرم میگه نه خواهرزادم اینجور آدمی نیست
خیلی ذهنم درگیره اون زن بیگناه بود چرا باید بخاطر رنگ پوستش گشته می شد همه میگن اختلاف نداشتن باهم فقط همین مشکلو داشتن بنظرتون خود پسر خالم زنشو گشته ؟؟؟
خالم اینا میگن دزد گشتتش ولی عمش میگه اگه دزد گشته پس چرا دست به پول طلا نزده دزده
یه مدت پسرخالم زندان بود ثابت کرد بی گناهه آزادش کردن خدا لعنت کنه هرکسی که اون زن طفلی اینجور بی رحمانه گشت نمیخواستش طلاقش میداد جونشو چرا گرفت بچهاشو چرا بی مادر کرد🥺