من ویزیتور لبنیات بودم
به مغازه دار اومدم بگم دوغ گازدار بزنم برات؟
گفتم گوز داغدار بزنم برات ؟ پسره شوک شده بود من بدتر.
دیگه هیچوقت نرفتم ویزیتش کنم.
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
خونه ی مادرشوهرم بودیم همه جمع بودن. روی مبل سه نفره رفتم بشینم.
پسرعمو شوهرم اون طرف مبل سه نفره بود. من اومدم این طرفش نشستم.
یهو دیدم یه چیزی از زیر با.سنم کشیده شد بیرون😑
دیدم پسر عمو شوهرم پاشو دراز کرده بوده من ندیده بودم نشیته بودم روی پاش🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤣🤣🤣🤣🤣
به شوهرمم گفتم کمی بعدش که چی شده. سرخ شده بود. 🤣🤣🤣
یه بار یه مراسمی برای عمو کوچیکم گرفتیم بعد آخر مراسم عمو بزرگم مثلا اومد غذاهای اضافی رو بزاره تو صندوق سوئیچ روهم پشت جا گذاشته بود بعد اون وقتگی من با خونسردی تمام رفتم به صندوق عقب اشاره کردم گفتم یک لحظه غفلت یک عمر بدبختی نمی دونم فازم اون زمان چی بود
ولی عموم یک نگاه معناداری بهم کرد که نگو
منم الان هروقت بهش فکر می کنم دوست دارم خودمو بزنم (کاری که باید عموم می کرد)
منو لایک کنید بقیشو بعدا بخونم ترکیدم دیگه
برای یکی از دوستام میخواستیم کادو بگیریم حدوداً 15 نفر بودیم ولی 5نفرمون پول ندادن
ماهم اومدیم کادو رو که گرفتیم اسم خودمون 10 نفر رو نوشتیم !!!
هنوز یادم میاد باخودم میخندم😂😂😂😂
تقریباً 16سالم بود برای تولد یکی از دوستام میخواستیم کادو بگیریم حدوداً 15 نفر بودیم ولی 5نفرمون پول ندادن
ماهم اومدیم کادو رو که گرفتیم اسم خودمون 10 نفر رو نوشتیم !!!
هنوز یادم میاد باخودم میخندم😂😂😂😂
