2733
2734

عالیهههه

در ۹۹.۹.۱۱زیباترین هدیه مو از خدا گرفتم یه فندوق کوچولوی دوست داشتنی که یه تیکه از وجودمه 😍😍در تاریخ ۹۹.۹.۹.بهتریترین اتفاق زندگیم خواهد افتاد مطمعنم 😍سکوت کن..فرقی نمیکند از روی رضایت باشد یا دلخوری این روزها مردم از سکوت کمتر داستان میسازند

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

خدا حفظ شون کنه 

تن شون سلامت 

هر حادثه ای که در اجتماع اتفاق میفته ، همه ی ما زنجیر وار بهم ربط داریم. یکی اثرش رو زود میزاره یکی دیرتر .شمایی که انگشت اتهام رو میگیری سمت کسی ، سه تا انگشتت به طرف خودته. ❤️❤️❤️من زنم ، مولا علی من را ریحانه خطاب کرده،  من مادرم ، من نور خانه ام ، هر بار شیری که به نوزادم میدهم ، مثل آزاد کردن یک بنده است ، یک لیوان آبی که دست همسرم میدم برتر از یکسال نماز شب و روزه گرفتن است ، موقعی که دیگ غذا را میشورم خداوند هم گناهان من را میشوید، هر بار به موی فرزندانم شانه بزنم خداوند به ازاء هر مو حسنه ای میدهد و گناهی را پاک میکند (احادیث ائمه س ) خانه  مقدس است ، خانواده مقدس است. خانه ی من حریم پاک خداوند است. سخنرانی شهید سلیمانی در مقر توپخانه جبهه مقاومت در سوریه : ما بعد از اینکه میگوییم مدافعان حرم ، فکر میکنیم ‌مدافعان حرم خلاصه است ‌فقط در این دو حرم مقدس  عزیز سیده رقیه و سیده زینب . کل جمهوری اسلامی حرم است . وجوبش کمتر از حرم سیدالشهدا نیست ، کل جمهوری اسلامی.      گستردگی این حرم بیش از گستردگی حرم حضرت زینب سلام الله علیهم است.      
2728
2740

لابد شرایطش داره و دوست دارن .. اما من هیچوقت بدن خودمو واسه شیش تا بچه ناقص نمیکنم ...دوتا کافیه

قله سابقم 🥰.....فکر می‌کنی که ضعیفی؟                             تو باسخت ترین لحظات زندگیت بدون اینکه حتی به پدرومادرت بگی روبه رو شدی !!

میتونه اصلا بهشون برسه؟وضع مالی شو داره؟روحی؟طفلکا اون بچها

برای دختری که لباس عروسشو نپوشید خط چشم یاد نگرفت خواننده نشد چشمش و از دست داد      برای پسری که گیاهشو کاشت و بزرگ شدنشو ندید  پسری که کسیو نداشت و کل ایران و داشت     برای پدری که لباس پسرشو سر مزارش پوشید(: 

پول داشته باش اعصاب داشته باش ۱۰۰ تا بیار 

فرزندم، دلبندم ،عزيزتر از جانم از ملالتهاي اين روزهاي مادري ام برايت ميگويم... از اين روزها که از صبح بايد به دنبال پاهاي کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگيرم تا زمين نخوري.به کارهاي روي زمين مانده ام نميرسم اين روزها که اتاقها را يکي يکي دنبال من مي آيي، به پاهايم آويزان ميشوي و آن قدر نق ميزني تا بغلت کنم، تا آرام شوي.اين روزها فنجان چايم را که ديگر يخ کرده، از دسترست دور ميکنم تا مبادا دستهاي کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتي و نااميدي سر برگرداندنت را ميبينم که سوپت را نميخوري و کلافه ميشوم از اينکه غذايت را بيرون ميريزي.هرروز صبح جارو ميکشم، گردگيري ميکنم، خانه را تميز ميکنم و شب با خانه اي منفجر شده و اعصابي خراب به خواب ميروم.روزها ميگذرد که يک فرصت براي خلوت و استراحت پيدا نميکنم و باز هم به کارهاي مانده ام نميرسم...امشب يک دل سير گريه کردم.امشب با همين فکر ها تو را در آغوش کشيدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهاي پيش رو فکر کردم و غصه مبهمي قلبم را فشرد...تو روزي آنقدر بزرگ خواهي شد که ديگر در آغوش من جا نميشوي و آنقدر پاهايت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور ميشوي و من مينشينم و نگاه ميکنم و آه...روزگاري بايد با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بيايي و من يک فنجان چاي تازه دم برايت بياورم و به حرفهايت با جان گوش بسپرم تا چاي از دهن بيفتد....روزي ميرسد که از اين اتاق به آن اتاق بروم و خانه اي را که تو در آن نيستي تميز کنم. و خانه اي که برق ميزند و روزها تميز ميماند، بزرگ شدن تو را بيرحمانه به چشمم بيآورد.روزي خواهد رسيد که تو بزرگ ميشوي، شايد آن روز ديگر جيغ نزني، بلند نخندي، همه چيز را به هم نريزي... شايد آن روز من دلم لک بزند براي امروز...روزي خواهد رسيد که من حسرت امشبهايي را بخورم که چاي نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ريخته و سوپ و بازي و... به خواب ميروم... شايد روزي آغوشم درد بگيرد، اين روزها دارد از من يک مادر به شدت بغلي ميسازد...! اين روزها فهميدم بايد از تک تک لحظه هايم لذت ببرم.
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز