2737
2739

هیچ کی منو نمیفهمه حتی خدا دیگه از همه چی ناامید و خستم خدا هم که رسما با من مشکل داره و فراموشم کرده منم فراموشش کردم هرچی ازش میخوام بم نمیده توجهی بم نمیکنه انگار نه انگار بندشم😭 میخوام خودکشی کنم خلاص کنم خودمو....طلسم شدم انگار.....خستم چی کار کنم خدااایی که توجهی بم نمیکنی😭😭😭

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

2728

درد وغم واسه ادمه همه هم يه مشكلاتي دارن خيلي از مشكلاتمون واسه اينه كه بلد نيستيم از كنارش رد بشيم بلد نيستيم شاد باشيم سعي كن به جاي فكر به خودكشي ديدت را عوض كني 

  هواي نبودنت داره خفه ام ميكنه بابايى  لطفا براي باباي آسمونيم صلوات بفرستين🖤خداي من شكر 
2738

عزیزم خداوند خیر مطلق هستش .اینو بدون هر خیری به بنده میرسه از طرف خداوند هستش و اگه شری به بنده میرسه از طرف خود همون بنده خداست.پس خداوند اگه بخدا بندشو آزمایش کنه دردی رو بهش میده که از حد تحملش خادج نباشه که اونم برای کمال روح بنده هستش.

عزیزم خداوند خیر مطلق هستش .اینو بدون هر خیری به بنده میرسه از طرف خداوند هستش و اگه شری به بنده میر ...

ینی واقعا درسته که میگن خدا در حد تاب و تحمل ادما بهشون سختی میده نه بیشتر؟؟ 

ینی واقعا درسته که میگن خدا در حد تاب و تحمل ادما بهشون سختی میده نه بیشتر؟؟ 

بله عزیزم. خداوند اینقدر بنده هاشو دوست داره که اگه ما قدرت درکشو داشته باشیم همون لحظه تموم میکنیم از شدت علاقه و عشق.

وای دقیقا منم ینی بجز خودکشی هیچ فکر دیگه ای تو ذهنم نیست ..فقط نمیدونم چه راهی که هم قطعی بمیرم هم بدون درد باشه ...

چقد شبا خدا رو التماس می کنم که خودش منو ببره خدااااا ولی هیچی 

💚پایتان روی زمین، نگاه تان به بالا، قلبت تان عاشق💚
عزیزم خداوند خیر مطلق هستش .اینو بدون هر خیری به بنده میرسه از طرف خداوند هستش و اگه شری به بنده میر ...


خب اگه درد من خانوادم (پدرم) باشه چی؟؟

منکه نمبتونم واسه اون کثافت تلاشی کنم فقط تنها تلاشم اینه ارزو داشته باشم یکی غیراز شخصیت این وارد زندگیم شه ارزوی ی انگیزهدارم

ببین خیلیییی اذیت شدم فقططط بخاطر وجود پدرم ی مرد خیلییی بیشعوریه هیچککییی ازترسش جرات نداره بگه بالای چشمت ابروعه خیلییی اذیت میکنه ن پولی میده ن اخلاق داره ن شعور داره ن فهم داره ن احتماعی خیلییی از دستش عذاب میکشیم ارزوی ی عروسک ب دلم موند ازبس ک دغدغم فکرو اخلاق این بود بچگیمو فرلموش کردم بزرگ شدم احساس عمیق تر شدبخدا دیگه نمیتومم.میگه حرف باید حرفخودم باشه هرررکاری میگه باید انجام بدی انجام ندی بحال مرگ میندازتت خیلییییی بیشعوره خیلیی از دستش بریدم خیلییییی ن فقط من کللل خانوادم هیچچچکی هم ازش راضی نیس هزارتا لعن و نفرین پشسرشه 

حالا چیکارکنم با این ادم؟!خبررر مرگش بیاد الهی 

تنها چیزی ک باعث افتخارمه تو این همه سال زندگیم امیدیه ک هنوز ب خدا دارم با وجود همه ی دردام بازم اسمشو میارم و ب خودش پناه میبرم...ازوقتی ک ب دنیا اومدم مادرزادی مشکل مجاری داشتم پنجسال تموم هیچکی از مریضیم سردرنیاورد درنهایت مشکلموفهمیدن و عمل شدم تو این مدتم اکثرن روزام تو بیمارستان گذشت و زیر سوروم و امپول جون میکندم و دلم ب دستکش دکترا خوش بود ک اگه دخترخوبی باشم و گریه نکنم بهم ازاونا میدن تا توشون و بادکنم و بادکنک داشته باشم تو اون شدت مریضیم بابام دوتا دستامو با قاشق میسوزونه هنوزه ک هنوزه جاش هست (بعداز خوب شدنم زندگیم با پدر عصبیم ادامه دار شد جوری ک از شدت استرس لکنت زبون گرفتم و با زور حرف میزدم یکم ک بزرگ ترشدم ب مادرم خیانت کرد و ب کوچیک ترین چیز گیرمیداد تا مادرمو از خونه بندازه بیرون از کتک بگیری تا فحش بارمون میکرد  چندبار میخاس مامانمو بکشه واسه منی ک تنها فرد زندگیم و مادرم میدونستم دیدن اشکا و اذیتاش خیلی سخت بود از یطرفم خودم و اذیت میکرد آبروی مامانمو برد تو فامیل با عموم رفته بود خاستگاری  ب مادرم تهمت مریضی زده بود درحالی ک هیچیش نبودبعدشم معتاد میشه و وضع مالیمون روز ب روز بدتر و همیشه هم فامیلای مادرم مسخرمون میکنن و ماام بخاطر پدرمون همیشه سرخورده میشیمو سرمون پایینه میدونم مهم نیستن ولی وقتی اسمش میاد انگار غرورم له میشه و بغض کل گلومو میگیره وقتی ک تو این جو زندگی بزرگ شدم ک با ی اقایی اشنا شدم شده بود دلخوشیم امیدم پناهم ک بعداز 9 ماه تصادف میکنه و فوت میکنه قصدمون جدی بود حتا دوسداش خانواده ها بفهمن من بخاطر پدرم مخفی میکردم بعداز خبری ک ازش شنیدم کلللل دنیا خراب شد رو سرم ب جرات میتونم بگم پنججح روز تموم لب ب یقاشق غذاهم نزدم فقط میخابیدمو با فکرا و خاطرها و غم نبودنش دیواااانه میشدم ولی بازم گریمو تو خودم حبس میکردم تا یوقت مامانم شک نکنه😔یکسره فکرخودکشی میزد ب سرم از یطرفم پدرم بهم زورمیگفت و با اخلاقش اذیتم میکرد بهتره بگم بیشتر دلتنگ ترمیشدم🙃اخه من همش با خیال اون بود ک این زندگی و تحمل میکردمو اهمیت نمیدادم ولی دیگه نبوداگه اینارو برات نوشتم فقط بخاطر اینکه من با وجود همه ی این حال خرابیا ب خدا امیدوارم چرا تو نباشی رفیق؟ امیدوارباش شاید فصل بهارزندگی ماام برسه🌈❤

سلام درکت میکنم.. نیومدم بگم امید وار باش و نه بگم دعاکن . فقط اومدم بگم تو تنها نیستی  من هم خستم  ولی چیکار میشه کرد؟  حالا هر کاری کردم فقط ماست مالی کردم زندگیو  انقدر نامرد نیستم قید خودمو با خستگیم بزنم  میدونی مثل چی میمونه؟ یه دونده  هی دویدن اول انگیزه داره بعد میبینه دورش خالیه پاهاش جون نداره لباش تشنست .. چشماشو میبنده فقط میدوعه    من میخوام چشمام ببندم وبدوعم و درستش کنم

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز