جریان اینه
دخترعموم زن داییم میشه
من یمدت تصادف کردم وفلج شده بودم
اون مدت دخترعموم می اومد زیر پای من لگن میگرفت
خلاصه حق مادری به گردنم داره
باداییم بحثشون میشه
حالا داییم زدش
وبامیله جارو برقی میخواست خفه ش کنه
تا بچه ها نجاتش میدن
دختر عموم هم گفت میخوام برم شکایت از داییت بکنم
منم وقتی کارای داییمو شنیدم بهش جزئیات شکایت و پزشکی قانونی و ریز به ریز رو بهش گفتم(اخه یه کم از کارای قانونی سر در میارم)
حالا داییم فک میکنه من طرف اونم
درصورتی که من دلم واسه دخترعموم میسوزه که مورد خشونت قرار گرفته اونم نه واسه دفعه اول واسه چندمین بار
باخودم میگم کاشکی بهش نمیگفتم...
ولی دخترعموم خیلی به گردنم حق داره