2733
2739

صبح داشتیم میرفتیم کوه 

کف مترو یه خانم با لباس بلوچ با دوتا بچه نشسته بود بدون کفش و به شدتتتتتتتتت کثییییییف ینی جوری که مگس دورشون بود

بچه کوچیکه به شدتتتت گریه میکرد ..رفتم بهش کیک بدم دیدم پاش سوخته و عفونت خیلی خیلییییی شدید کرده....

مامانه هم حامله!!!بهش میگم بیا بچتو ببریم دکتر میگ پولشو بده میبرم منم دادو بیداد اگه نیای ببریم زنگ میزنم پلیس ببردت

بردمش بیمارستان انقد پای این بچه چرک بووود با دوتا سرم هم نتونستن شستشو بدن...خلاصه پانسمان شد و رفت ولی فکر من یه لحظه هم ازشون بیرون نمیره...که آیا پانسماتشو عوض میکنه؟آیا پماد و انتی بیوتیکارو میزنه؟

مگ میشه؟؟؟؟؟؟مادر انقد عوضیییی؟؟؟؟تازه با هرزگیش یکی دیگم حاملس...بهش میگم چرا میگه کار خداست

بنظرتون راهکار برای این اتفاقات چیه؟چیکار کنیم بتونیم یکم فقط یکم نزاریم این بچه ها سختی بکشن؟

میشه برای سلامتی مامانم یه صلوات بفرستید🥺💖

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
2740

مستقیم ببرید اخته و تخته کنیشون بچه دار نشن 

سر هر چیزی خدارو وسط میکشن تو جلوگیری کن ببینم خدا چجوری بچه میده

اهای تویی که داری امضامو میخونی اول یه لبخند بزرگ بزن ازاین ور گوشت تا اون بناگوشت مث این😊چه خوشگلم شدیا😉خداجونم ازت میخوام این بنده خوشگل موشگلِ گوگولیت که امضامو خوند به آرزوهاش برسونی دستشو محکم بگیرو پناهش باش❤️🤍 بجای احترام به عقاید به حقایق احترام بذاریم ✌️ در مملکتی که از هر ۱۰ ازدواج ۵تا به طلاق ختم میشه؛ داشتن رابطه سالم نیازمند مهارته ، کتاب به هم هدیه بدید با 🐻 و 🍫 رابطه درست نمیشه ☺️برای بچه هاتون بزرگتری باشید که توی بچگی و الان بهش نیاز داشتید و نبود 🥺  عاشق ماورام، دوستدار محیط زیست و حیوانات، اهل کتاب و موسیقی، نی نی سایت منو با ذات آدما آشنا کرد. اگه باهات راجب موضوعی ریپ کردم و نتیجه ای جز بحث بیهوده شکل نگرفت، دیگه بحثو ادامه نمیدم... پس اگه ریپ زدی بی جواب موند بدون تو اعلاناتم پیامتو باز نکردم چرا؟ چون حرفی که سیرم نکنه و گرسنه ام کنه به کار من نمیاد قشنگم😘

خدا خیرت بده عزیزم


‌قطره، دلش دریا می‌خواست. خیلی وقت بود که به خدا گفته‌بود.هر بار خدا می‌گفت «از قطره تا دریا راهی‌ست طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا شدن نیست.»قطرہ عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت. و هر بار، چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.تا روزی که خدا گفت «امروز، روز توست! روز دریا شدن.» خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید. طعم دریا شدن را. اما...روزی قطره به خدا گفت «از دریا بزرگ‌تر، آری از دریا بزرگ‌تر هم هست؟» خدا گفت «هست.»قطره گفت «پس من آن را می‌خواهم. بزرگ‌ترین را. بی‌نهایت را.»‌خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت: «اینجا بی‌نهایت است.»آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می‌گشت تا عشق را توی آن بریزد. اما هیچ کلمه‌ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه‌ی عشقش را توی یک قطره ریخت. قطره از قلب عاشق عبور کرد. و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید، خدا گفت «حالا تو بی‌نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است :)
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز