2737
2734
عنوان

ی آرزو کن واسه خودت. آمین بگم🙃

| مشاهده متن کامل بحث + 658 بازدید | 119 پست
این هفته آزمون توشهری قبول بشم  عشقم دلش نرم بشه وقتی بهش پیام میدم بعد ی سال و نیم کات برگردی ...

بسپار ب خدا عزیزم بگو هرچی خودت میدونی ومیخای♥

تنها چیزی ک باعث افتخارمه تو این همه سال زندگیم امیدیه ک هنوز ب خدا دارم با وجود همه ی دردام بازم اسمشو میارم و ب خودش پناه میبرم...ازوقتی ک ب دنیا اومدم مادرزادی مشکل مجاری داشتم پنجسال تموم هیچکی از مریضیم سردرنیاورد درنهایت مشکلموفهمیدن و عمل شدم تو این مدتم اکثرن روزام تو بیمارستان گذشت و زیر سوروم و امپول جون میکندم و دلم ب دستکش دکترا خوش بود ک اگه دخترخوبی باشم و گریه نکنم بهم ازاونا میدن تا توشون و بادکنم و بادکنک داشته باشم تو اون شدت مریضیم بابام دوتا دستامو با قاشق میسوزونه هنوزه ک هنوزه جاش هست (بعداز خوب شدنم زندگیم با پدر عصبیم ادامه دار شد جوری ک از شدت استرس لکنت زبون گرفتم و با زور حرف میزدم یکم ک بزرگ ترشدم ب مادرم خیانت کرد و ب کوچیک ترین چیز گیرمیداد تا مادرمو از خونه بندازه بیرون از کتک بگیری تا فحش بارمون میکرد  چندبار میخاس مامانمو بکشه واسه منی ک تنها فرد زندگیم و مادرم میدونستم دیدن اشکا و اذیتاش خیلی سخت بود از یطرفم خودم و اذیت میکرد آبروی مامانمو برد تو فامیل با عموم رفته بود خاستگاری  ب مادرم تهمت مریضی زده بود درحالی ک هیچیش نبودبعدشم معتاد میشه و وضع مالیمون روز ب روز بدتر و همیشه هم فامیلای مادرم مسخرمون میکنن و ماام بخاطر پدرمون همیشه سرخورده میشیمو سرمون پایینه میدونم مهم نیستن ولی وقتی اسمش میاد انگار غرورم له میشه و بغض کل گلومو میگیره وقتی ک تو این جو زندگی بزرگ شدم ک با ی اقایی اشنا شدم شده بود دلخوشیم امیدم پناهم ک بعداز 9 ماه تصادف میکنه و فوت میکنه قصدمون جدی بود حتا دوسداش خانواده ها بفهمن من بخاطر پدرم مخفی میکردم بعداز خبری ک ازش شنیدم کلللل دنیا خراب شد رو سرم ب جرات میتونم بگم پنججح روز تموم لب ب یقاشق غذاهم نزدم فقط میخابیدمو با فکرا و خاطرها و غم نبودنش دیواااانه میشدم ولی بازم گریمو تو خودم حبس میکردم تا یوقت مامانم شک نکنه😔یکسره فکرخودکشی میزد ب سرم از یطرفم پدرم بهم زورمیگفت و با اخلاقش اذیتم میکرد بهتره بگم بیشتر دلتنگ ترمیشدم🙃اخه من همش با خیال اون بود ک این زندگی و تحمل میکردمو اهمیت نمیدادم ولی دیگه نبوداگه اینارو برات نوشتم فقط بخاطر اینکه من با وجود همه ی این حال خرابیا ب خدا امیدوارم چرا تو نباشی رفیق؟ امیدوارباش شاید فصل بهارزندگی ماام برسه🌈❤


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

حتمن نباید مرغ امین باشم  گاهی همین دلمون میتونه راه براورده شدن دعارو واسه دیگران باز کنه&nbs ...

تا خدابخواد هیچی نمیشه

گفتم شایدمرغ آمین باشی

گفتم منم دعایی بکنم

خواهش میکنم فقط نگین وقتش نیس نگین حکمت نگین صبر چون دیگه تحمل ندارم
2731

دعا کنید جور شه برم مشهد

https://abzarek.ir/service-p/msg/886587 امشب هم درست مثل شب های قبل به پشت بام رفتم تا کمی با ماه هم صحبت شم. چون آخرین باری که دیدمت بهم گفتی بعد از من حرف‌هات رو به ماه بزن قول میدم که ماه من رو هم در جریان حرف‌هات بذاره اما امشب خبری از ماه نبود، آسمون جوری ابری بود که با خودم گفتم نکنه هوای دلت گرفته‌؟ چون بهم گفته بودی رابطه‌ی خوبی با ماه و آسمون داری، شاید اینبار ابرا با اومدنشون میخوان غمی که تو توی دلت داری رو با من در جریان بذارن.میبینی ژنرال من؟ حتی آسمون هم فهمیده که درد تو درد منم هست. - هانیکو
پریود شم😃 و دیگ هرگز قرصای مضخرف دروسبلا ب پستم نخوره. خونه هم بخرم

مشکل داری؟؟کلن نمیشی؟؟ یا بعضی وقتاس؟؟

اگه عادتت عقب افتاده منم مثل تو بودم رفتم دکتر بهم امپول پروژسترون داد دوتا،دوتارو گرفتم باهم زدم تا ی هفته باید باز بشی 

تنها چیزی ک باعث افتخارمه تو این همه سال زندگیم امیدیه ک هنوز ب خدا دارم با وجود همه ی دردام بازم اسمشو میارم و ب خودش پناه میبرم...ازوقتی ک ب دنیا اومدم مادرزادی مشکل مجاری داشتم پنجسال تموم هیچکی از مریضیم سردرنیاورد درنهایت مشکلموفهمیدن و عمل شدم تو این مدتم اکثرن روزام تو بیمارستان گذشت و زیر سوروم و امپول جون میکندم و دلم ب دستکش دکترا خوش بود ک اگه دخترخوبی باشم و گریه نکنم بهم ازاونا میدن تا توشون و بادکنم و بادکنک داشته باشم تو اون شدت مریضیم بابام دوتا دستامو با قاشق میسوزونه هنوزه ک هنوزه جاش هست (بعداز خوب شدنم زندگیم با پدر عصبیم ادامه دار شد جوری ک از شدت استرس لکنت زبون گرفتم و با زور حرف میزدم یکم ک بزرگ ترشدم ب مادرم خیانت کرد و ب کوچیک ترین چیز گیرمیداد تا مادرمو از خونه بندازه بیرون از کتک بگیری تا فحش بارمون میکرد  چندبار میخاس مامانمو بکشه واسه منی ک تنها فرد زندگیم و مادرم میدونستم دیدن اشکا و اذیتاش خیلی سخت بود از یطرفم خودم و اذیت میکرد آبروی مامانمو برد تو فامیل با عموم رفته بود خاستگاری  ب مادرم تهمت مریضی زده بود درحالی ک هیچیش نبودبعدشم معتاد میشه و وضع مالیمون روز ب روز بدتر و همیشه هم فامیلای مادرم مسخرمون میکنن و ماام بخاطر پدرمون همیشه سرخورده میشیمو سرمون پایینه میدونم مهم نیستن ولی وقتی اسمش میاد انگار غرورم له میشه و بغض کل گلومو میگیره وقتی ک تو این جو زندگی بزرگ شدم ک با ی اقایی اشنا شدم شده بود دلخوشیم امیدم پناهم ک بعداز 9 ماه تصادف میکنه و فوت میکنه قصدمون جدی بود حتا دوسداش خانواده ها بفهمن من بخاطر پدرم مخفی میکردم بعداز خبری ک ازش شنیدم کلللل دنیا خراب شد رو سرم ب جرات میتونم بگم پنججح روز تموم لب ب یقاشق غذاهم نزدم فقط میخابیدمو با فکرا و خاطرها و غم نبودنش دیواااانه میشدم ولی بازم گریمو تو خودم حبس میکردم تا یوقت مامانم شک نکنه😔یکسره فکرخودکشی میزد ب سرم از یطرفم پدرم بهم زورمیگفت و با اخلاقش اذیتم میکرد بهتره بگم بیشتر دلتنگ ترمیشدم🙃اخه من همش با خیال اون بود ک این زندگی و تحمل میکردمو اهمیت نمیدادم ولی دیگه نبوداگه اینارو برات نوشتم فقط بخاطر اینکه من با وجود همه ی این حال خرابیا ب خدا امیدوارم چرا تو نباشی رفیق؟ امیدوارباش شاید فصل بهارزندگی ماام برسه🌈❤

مامان بشم بزودیه زووود🙂

 😌گویند ک هر تیره شبی را سحری هست خدایا روزی صد هزار بار شکرت بابت تو دلی که بعد از انتظار بهم دادی  خدا جونم مراقب حسامم باش و سالم تو بغلم بزارش   دوستت دارم قلب مامان روح بابا منو بابایی با عشق منتظر لمس دستاتیم
تا خدابخواد هیچی نمیشه گفتم شایدمرغ آمین باشی گفتم منم دعایی بکنم

خب شاید این تاپیکمم خاست خدابوده ک بزنم و برای براورده شدن حاجتاتون دعاکنم♥

من تاپیکامو نگاه کنی اصلن اینجور تاپبکی ندارم این اولین باره ک یهو افتاد ب دلم 

تنها چیزی ک باعث افتخارمه تو این همه سال زندگیم امیدیه ک هنوز ب خدا دارم با وجود همه ی دردام بازم اسمشو میارم و ب خودش پناه میبرم...ازوقتی ک ب دنیا اومدم مادرزادی مشکل مجاری داشتم پنجسال تموم هیچکی از مریضیم سردرنیاورد درنهایت مشکلموفهمیدن و عمل شدم تو این مدتم اکثرن روزام تو بیمارستان گذشت و زیر سوروم و امپول جون میکندم و دلم ب دستکش دکترا خوش بود ک اگه دخترخوبی باشم و گریه نکنم بهم ازاونا میدن تا توشون و بادکنم و بادکنک داشته باشم تو اون شدت مریضیم بابام دوتا دستامو با قاشق میسوزونه هنوزه ک هنوزه جاش هست (بعداز خوب شدنم زندگیم با پدر عصبیم ادامه دار شد جوری ک از شدت استرس لکنت زبون گرفتم و با زور حرف میزدم یکم ک بزرگ ترشدم ب مادرم خیانت کرد و ب کوچیک ترین چیز گیرمیداد تا مادرمو از خونه بندازه بیرون از کتک بگیری تا فحش بارمون میکرد  چندبار میخاس مامانمو بکشه واسه منی ک تنها فرد زندگیم و مادرم میدونستم دیدن اشکا و اذیتاش خیلی سخت بود از یطرفم خودم و اذیت میکرد آبروی مامانمو برد تو فامیل با عموم رفته بود خاستگاری  ب مادرم تهمت مریضی زده بود درحالی ک هیچیش نبودبعدشم معتاد میشه و وضع مالیمون روز ب روز بدتر و همیشه هم فامیلای مادرم مسخرمون میکنن و ماام بخاطر پدرمون همیشه سرخورده میشیمو سرمون پایینه میدونم مهم نیستن ولی وقتی اسمش میاد انگار غرورم له میشه و بغض کل گلومو میگیره وقتی ک تو این جو زندگی بزرگ شدم ک با ی اقایی اشنا شدم شده بود دلخوشیم امیدم پناهم ک بعداز 9 ماه تصادف میکنه و فوت میکنه قصدمون جدی بود حتا دوسداش خانواده ها بفهمن من بخاطر پدرم مخفی میکردم بعداز خبری ک ازش شنیدم کلللل دنیا خراب شد رو سرم ب جرات میتونم بگم پنججح روز تموم لب ب یقاشق غذاهم نزدم فقط میخابیدمو با فکرا و خاطرها و غم نبودنش دیواااانه میشدم ولی بازم گریمو تو خودم حبس میکردم تا یوقت مامانم شک نکنه😔یکسره فکرخودکشی میزد ب سرم از یطرفم پدرم بهم زورمیگفت و با اخلاقش اذیتم میکرد بهتره بگم بیشتر دلتنگ ترمیشدم🙃اخه من همش با خیال اون بود ک این زندگی و تحمل میکردمو اهمیت نمیدادم ولی دیگه نبوداگه اینارو برات نوشتم فقط بخاطر اینکه من با وجود همه ی این حال خرابیا ب خدا امیدوارم چرا تو نباشی رفیق؟ امیدوارباش شاید فصل بهارزندگی ماام برسه🌈❤
2740
مشکل داری؟؟کلن نمیشی؟؟ یا بعضی وقتاس؟؟ اگه عادتت عقب افتاده منم مثل تو بودم رفتم دکتر بهم امپول پرو ...

نه من همیش مرتبه.  کیست داشتم برام تجویز کرد ماه قبل خوردم 22 تیر پریود شدم اما الان اصلا علائمشم ندارم دارم میمیرم از نگرانی شنبه برم دکتر 

برای سلامتی و ظهور امام زمان (عج) و خونه دار شدن من صلوات بفرستیدلطفا😍😍 ۱۴۰۱/۳/۱۲💘


نی نی میخام🥺 

میگن هرکس یه نفسی داره،وممکنه دعاش برات قشنگترین اتفاقها رو رقم بزنه❤دوست نازنینم ممنون میشم برای حالِ دلم و مادر شدنم سه تا صلوات مهمونم کنی🤍دعا کن مادر بشم 8 ساله که منتظرم      خدایا میشه بغلمو با دستات پر کنی ؟ آخه میگن : دستای خدا به لطافت نوزاد تازه متولدشدس🥺                                                                      انَّ مَعَ العُسر یُسرابا هر سختی ، آسانی هست ؛        رَبِّ هَب لی مِن لَدُنکَ ذُرّیَّهً طَیِّبه اِنَّکَ سَمیعُ الدُعا رَبِّ لا تَذِرنی فَرداً وَ اَنتَ خَیرُالوارِثین.               

مامان بشم خونه ایی که ثبت نام کردیم اوکی بشه وخوشبختی سلامتی هممون

خدای تورو نمیدونم ولی خدای من خداییکه به مو میرسونه ولی پاره نمیشه خدا جونم من به قلمت ایمان دارم میدونم هوامو داری پس توکل به خودت انشالله که حاجت روا بشم 🤲🦋😍

سلامتیم کامل بهم برگرده

ینی شفام🥲

فقط 13 هفته و 5 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
یه صلوات برای سلامتی تو دلیم میفرستی ؟              تخصص عالی در زمینه گذشتن از موقیت ها ی مختلف زندگی و گفتن جمله واااای خدایا من چرا اینقد خر بودم               وامروز به تاریخ ۱۶/آذر/۱۴۰۲ بی بی چک من مثبت شد و نی نی ناخواسته اومد تو دل من.مامانم من خیلی خوشحالم ولی بابا زیاد راضی نیست و اخم تخم کرده ولی من از همون ثانیه عاشقت شدم.بخاطر بیماریم استرس مریض شدنتو دارم ولی تورو سپردم به حضرت زهرا و از خدا میخام زیر بیرق ائمه نگه دارت باشه عزیزکم.خدایا شکرت..خب خب انگار بابا فندقو قبول کرده بلاخره🫡😂و داره کم کم باورش میشه پدر شده...امروز ینی ۸ بهمن من فهمیدم فندق یه دختر چادر زریه🥺🥹و من همونجا روی عکس سیاه سفید مانیتور گل سرا و دامن چین چینشو تصور کردم و از ذوق مردم براش ولی طبق پیش بینیم بابای دختری اصلااا خوشحال نشد و یک روز کاااامل رفت توی قیافه..میدونم عاشقش میشه حتی بیتشر از من و مادر خودش ولی خب.‌‌..
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز