سلام خانوما ما روز عاشورا رفتیم خونه پدرشوهرم،برادرشوهرم و جاریم با پسر ۴سالشونم اونجا بودن من خیلی عادت ندارم تو بحثاشون شرکت کنم مثل همیشه یه گوشه نشسته بودم با پسرم بازی میکردم حرف میزدم برادرشوهرم گفت بهم کمترگه بخور حرف بزنیم ماهم منم گفتم تربیتت همینه دوباره با پسرم نشستم بازی کردن پسر چهارسالش که خیلی بی ادب هست همیشه فحش میده خدایی جان پسرم خیلی فحش بد و ناموسی میده گفت وای زهرا گه نخورا دارم حرف میزنم منم عصبی شدم گفتم شعور مامان باباتو میرسونی بی تربیت وبهش اخم کردم گفتم بلد نیستین تربیت کنید نیاید جایی این چه وضعشه قبلا هم بهم گفته بود ک.ص.ک.ش حرف نزن منم اخطار دادم جلوش بگیرن الان مادرشوهرم یه طرف پریده بهم که آره جاریت ناراحت شده گفتم بچش تربیت کنه ناراحتی نداره شوهرمم خیلی گوشی هست پرش کرده میگه این بچه بوده تو ید رفتارکردی واقعا من بد رفتارکردم