2733
2739

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

2728

بگـــوووو

وقتی از بهترین آدمای زندگیت میرنجی حتی اگه بگی بخشیدمش یه چیزی ته دلت میمونه.. کینه نیس یه جای زخمه یه چیز که نمیزاره اوضاع مثل قبل شه هرچقد هم تلاش کنی خودتو بزنی به اون راه و بگی نه.. بی فایدس یه چیزی این وسط از بین رفته و جای خالیش تا همیشه درد میکنه 💔کینه را از خدایی آموختم که بخاطر یه اشتباه هرگز شیطان را نبحشید🤞

گفتی لایک کن 

وقتی از بهترین آدمای زندگیت میرنجی حتی اگه بگی بخشیدمش یه چیزی ته دلت میمونه.. کینه نیس یه جای زخمه یه چیز که نمیزاره اوضاع مثل قبل شه هرچقد هم تلاش کنی خودتو بزنی به اون راه و بگی نه.. بی فایدس یه چیزی این وسط از بین رفته و جای خالیش تا همیشه درد میکنه 💔کینه را از خدایی آموختم که بخاطر یه اشتباه هرگز شیطان را نبحشید🤞

من  چند روز خونه ی مادر بزرگم بودم چون فایل خیلی نزدیکم از شهر دیگه ای اومده بود و باهم خیلی راحتیم و دلم براش تنگ شده بود 

از اون ورم یکی دیگه از فامیل های خیلی نزدیکم هم چند روزی بود تب کرده بودند و ما هم از کرونا و مریضی خیلی میترسیدیم برای همین...

خب

وقتی از بهترین آدمای زندگیت میرنجی حتی اگه بگی بخشیدمش یه چیزی ته دلت میمونه.. کینه نیس یه جای زخمه یه چیز که نمیزاره اوضاع مثل قبل شه هرچقد هم تلاش کنی خودتو بزنی به اون راه و بگی نه.. بی فایدس یه چیزی این وسط از بین رفته و جای خالیش تا همیشه درد میکنه 💔کینه را از خدایی آموختم که بخاطر یه اشتباه هرگز شیطان را نبحشید🤞
2738

ازشون دوری میکردیم بعد اینا به دلایلی قرار بود بیان خونه ی مادر بزرگم و مادربزرگم به ما گفت آره فلانی اینا قرار بیان و شما چون میترسید برید خونه ی خودتون و اینکه بگم کلا این مادربزرگ من خیلی فرق میزاره دو روز خونه اش موندیم که یک رفتاری میکرد که نگو و جلوی پدر و مادرم میگفت برید من حوصله ندارم و من خیلی خجالت می کشیدم از اون ورم پدر بزرگ میگفت که نه بمونید و اینا 

ولی به همین فامیل نزدیکم که کرونا داره انقدر عزت میزاره که نگو

بعدم خواهر منم خیلی ناراحت شد ولی من نشدم از اون ورم اینا می خواستم بزن جایی که نه ما دوست نداشتیم بریم و این فامیل نزدیکمون هم که شهر دیگه ای اومده بود گفت که منم دوست ندارم بدم و اینا اونم قرار شد با ما بیاد 

اون یکی فامیل نزدیکمون هم که کرونا داشت و خودشون که می گفتن خوب شدن می خواستن با مادربزرگم اینا برن بعد اونا یک دفعه ای اومد خونه مادربزرگم اینا بعد از ظهر و ما غافل گیر شدیم چون قرار بود شب بیان و ما قرار بود قبل شب بریم؟ سریع تا اینا نیومدن

جایی که بهتون ارزش قائل نیستن نرین بشینین خونتون راحت بدون منت

مامان بزرگ منم خیلی فرق میذاره ادم ناراحت میشه میبینه

اونجوری

وقتی از بهترین آدمای زندگیت میرنجی حتی اگه بگی بخشیدمش یه چیزی ته دلت میمونه.. کینه نیس یه جای زخمه یه چیز که نمیزاره اوضاع مثل قبل شه هرچقد هم تلاش کنی خودتو بزنی به اون راه و بگی نه.. بی فایدس یه چیزی این وسط از بین رفته و جای خالیش تا همیشه درد میکنه 💔کینه را از خدایی آموختم که بخاطر یه اشتباه هرگز شیطان را نبحشید🤞

بعدش من و خواهرم ماسک  زدیم ولی بقیه نزدن چون کرونا قبلا گرفته بودن بعد اونم خیلی بدش اومده بود و هی پوسخند به ما میزد 

بعدش اون فهمید که قرار اون فامیلمون که از شهر دیگه اومده باهامون بیاد گفت که آره منم می خوام باهاتون بیام خیلی هم پرو تشریف داره چون شام می خواست بیاد خونه ی ما منم گفتم نه عزیزم نمیشه تو که مارو میشناسی که چقدر از کرونا میترسیدم ار مریضی تو هم که خیلی نگذشته و آره نمیشه 

پدرم قلبش مشکل داره و خطر ناکه براش 

اینم پاشو کرده بود تو یه کفش که آره منم باهاتون می خوام بیام منم همش میگفتم نه عزیزم نمیشه...

دیگه بعدش مادرم زنگ زد که آره آماده باشید میام سراغتون بعد مادربزرگم گفت که آره فلانی ولشون کن بیا باهم بریم بیرون من و خواهرم و فامیلمون که شهر دیگه اومده بود داشتیم حاضر میشدیم که دوباره مامانم به دلیلی زنگ زد به من که اون فامیل کروناییمون هرچی از دهنش در اومد به مامانم گفت و بهش وحشت ناک توهین کرد منم همین جود مونده بودم تا به خودم اومدم گوشیو قط کردم و سرش داد کشیدم که تو حق نداری به مامان من توهین کنی مگه تو کی هستی بی تربیت بعد جلوی مادربزرگم داشت به مامانم توهین میکرد و اونم هیچی بهش نگفت هیچی ها !!!

بعدش من و آجیمم داشتیم با هاش دعوا میکردیم که مامان بزرگم بلند گفت که بسه دیگه سرمو بردید از دهن و گوش کمی فاصله داره و منو دعوا کرد منم همون جوری مونده بودم و پدربزگمم داخل اتاقش بود و من و خواهرم هرچی به اون فامیلمون می گفتیم بدتر میکرد و میگفت دلم می خواد میگم به تو هیچ ربطی نداره و...

خواهرمم به اون فامیلمون گفت باید ادبت میکردم تقصیر تو نیست که مادربزگم گفت بیا دیگه منم فوش بده بعدخواهرمم گفت که من به شما چیکار دارم؟

چرا شما بهش هیچی نمیگید؟

ببیند چه چیز های زشتی به مامانم میگه

بعد مامان بزرگمم جیغ کشید و گفت بسه دیگه ساکت شو هی چرا چرا چرا میکنید مگه خودتون به مادریتون خیلی احترام میزارید؟

اعصابمو خراب کردید ساکت بشید 

و جیغ خیلی وحشت ناک بود و چیز های دیگه ای هم گفت که حالا بگذریم خواهرمم نامردی نکرد و جیغ کشید و اینا که همیشه با ما اینجوری هستی و از عزیز گرامی هات دفاع میکنی دیگه خستمون کردید 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687