دیروز رفتیم یه جای که خونه یکی از اقوام شوهرم نزدیک اونجاست چون شوهرم براش مشکل پیش اومد نتونست بیاد دنبالم منو مادرشوهرم رفتیم خونه اونا خانمه سه تا بچه داشت ساعت یک و دو ظهر رفت با کلی خجالت یه کاسه ماست آورد سر سفره گفت شرمنده من فقط اینو تو خونه دارم ما گفتیم نهار خوردیم .ولی بچهاش همش غرغر میکردن که چقدر نون ماست آخه نمیخوایم دوس نداریم دیروزم این بود پری روز نون خالی و این حرفا زنه بیچاره کلی خجالت کشید بخدا بغض میکنم همچین چیزای میبینم .خودمم وضع مالی اوکی نداریم حالا یه مدته وضع کار بارمون کاملا بهم خورده فکر کنم منم یکم دیگ به وضعیت اونا بیفتم .نظر شما چیه؟