بچه ها خیلی اذیتم کردن تاحالا نمیدونم چقد بگم و انقد پیچیدش از کجابگم حتی .اسم داداششو بیارم پارم میکنه همش میگه چراحرف حرف توباشه همش دوس داره بجنگه اصلا قبول نداره مشکل اعصاب روان دارن باباش ومامانش مشکل دارن حتی تو تکلم عادی تندن داد میزنن فحاشی و بددهنی برادرش خیلی حرف میزنه و خیلی مسخرست خواهرش اصلاخونمون نمیادو قط رابطه کردازوقتی ازدواج کردیم میگرن گرفت چون اینا باهم خیلی اوکی بودن برای مادر و خواهربرادرش حکم شوهروپدر و داشتج حمایت مالی و عاطفی میکرد وقتی ازدواج کردیم همه باهام دشمن شدن دیوونه بازیایی ازشون سرزد که نمیدونم کجاشوبگم رد دادن دعواکردن قط رابطه کردن بیخودی دوسم ندارن بیخودی حسادت میکنن تحویلش نمیگیرن اصلا دیگه چون زن گرفته
خودشم یه زن طلاق داده بود قبلا من نمیدونستم بعدا ب من گفت توعقد جداشدن وهنوزم نفهمیدم چرا ثبات شخصیت نداره یه روز دختره رو خواسته یه روز برده طلاقش داده گفته خوشم نمیاد ازش هزارتا انگ گذاشته روش ک حتی خونوادشم نفهمیدن چرا چی بینشون گذشته ..ادعای عاشقی میکرد خودشو میکشت برامن الان میگه خودت اومدی میخواستی قبول نکنی غلط کردم حالا چی کارکنم میگم طلاق میگه مهریتو ببخش تاطلاق بدم!!باباش و مادرش بدون طلاق ازهم جدازندگی میکردن باباهه اززن صیغه ایش بچه هم داشت اونم ول کرد همش بااین و اونه الان و اش و لاش حتی کاروشغلی هم نداره همه رو ول کرد ولی باافتخار همش دنبال اونه و اسمشو بیاری ادمو قورت میده همسرم...مادرش با پسرکوچیکش بدون عقد رفته بود بایه اقایی زندگی میکرد وقتی رفتیم خونش بالباس راحتی اومدپیش من وشوهرم بدون اینکه حرمت پسرشو بگیره وابرو داری کنه پیش من ک بامرد غریبه داره زندگی میکنه بعدا طلاق گرفت و عقد کردن باگذشت چن ماه اما ذره ای ازاین خونوادش خجالت زده نیست ک بگه زندگیم مث اونا نشه حفظش کنم اگه بگم برو میگه خستم اززندگی باتو معلومه ک میرم و فلان خوبیایی براش کردم سطح زند گیشو ازصفرمطلق ب متعادل رسوندم با کمتر ازلیاقتم زندگی کردم باسیلی صورتموسرخ کردم اما هیچوقت قدرمو نمیدونه بعضی وقتا دیوونه میشم ازدست رفتارای عقده ای طور و مقابله ب مثل کردنش توعادی ترین چیزا مث بچه هاس .ادمش کردم رسما یه ادم احمق بایه خونواده ی درپیت بودالان احساس خدایی میکنه تولدای لاگچری براش میگیرم سرووضعش و عوش کردم کمک خرجش شدم زندگی خوب وسایل خوب غذای خوب کلا انقد لهجه داشت ادم فک میکرد مسخره بازی درمیاره یه ادم دیگش کردم اما الانم توجنگیم بخاطر بچه بازیاش کوتاهم نمیاد میگه میرم خارج توبری فک کردی چ خبره برو ب درک و فحاشی میکنه اولا لال بود انقد اوسکول بود دست چپ و زاستشو نمیدونس خارج بروشده الان نمیدونید چه زجری میکشم که هم درپیتن هم زبونش درازه هم خودم ادمش کردم هنوزم دستموبردارم هیچی نیس بدون من