قرار بود دعوت کنم خانواده هامون رو امشب اما از شانس مادر شوهرم مهمون براش از شهرستان اومده دیشب چندروز هستن .مادرمم میگه شاماها بیاین با این اوصاف .منم کلی تدراکات دیده بودم.حالا الان مادرشوهرم ز زده ک من جزشماها کسی رو ندارم بیاین اینجا شب .منم راضی نیستم برم خونه اونا و مادرم امشبو .باقالی و لبو و ...بار گذاشتم ماهی در اوردم خیس کردم .بهش گفتم میایم اما الان پشیمونم.خوش نمیگذره اونجا .باید خشک بشینم و مراقب دخترم باشم اینور و اونور نره و پسر جاریم همش ی بند فک بزنه .
خب اینجوری که میگی مادر شوهرت تنها نیس جاریت اینا هستن
مامانو بگو بیاد زشته بگی نیاین .
اره دیگه جاریم همیشه حضور دارهدخونه پدرشوهرم .7روزه هفته 8روزش اونجاست!
به مامانت اینا بگو بیان خونه شما.به مادر شوهرتم زنگ بزن بگو مامانتو از قبل دعوت کردی خونت.دیگه روت نمیشه بهشون بگی نیاین
اول برو خونه مامانت شام بخور بعد زود برو خونه مادر شورهرت با ی تیر دو نشون بزن دل هیچ کدومو نشکن ب مادر شوهرتم بگو ک مامانم چن زودتر گفته بود اگه نمیرفتم ناراحت میشد
بگو مامانت اینا بیان خونتون اگر مهمونای مادرشوهرتم کم هستن در حد 3 نفر خوب بگو اونا هم بیان بعد جاریتم دعوت کرده بودی ؟
مارسم داریم شب یلدا بریم خونه بزرگتر شما خودتو انداختی توخرج
عزیزم مامانت رو دریاب
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
