من یه مدت افسرده شدم،،طوری شده بود که از شوهرم نفرت داشتم،،که اون باعث شد من افسرده بشم،،قبلا همیشه میگفت اول خونوادم بعد زنم،،کار کرد همه ی خونوادش رو به یه جا رسوند ولی برای خودش هیچ کار نکرد بعد همین خونواده تا دست شوهرم تنگ شد ولش کردند به امون خدا،،بهش گفتند مگه ما ازت خواسته بودیم کمکون کنی خواستی نکنی،،حالا فهمیده اشتباه کرده که فایده نداره، راستش از اینکه میدیدم اونایی که با ما بودن روز به روز پیشرفت میکنن،، ولی ماهنوز همونجا موندیم غصه میخوردم،، که چرا ما پیشرفت نکردیم،، چرا من باید بشینیم حسرت اونا رو بخورم،،، نمیتونستم به کسی بگم چون میگفتن داری حسادت میکنی،،، تا اینکه امروز یه خانم میانسال بهم گفت عزیزم خودت ذهنت رو عوض کن وقتی داری به گذشته فکر میکنی ناخوداگاه انرژی منفی اونموقع رو داری جذب میکنی،،، ببین همه یه اشتباهاتی تو زندگی دارن حالا چه کوچیک چه بزرگ،، خوبه که ادم از اشتباهاتش عبرت بگیره،، اول اینکه خدارو شکر کن تنتون سالم هست اگه دور از جون مریض بودید میخاستی چکار کنی اونموقع حاضر بودی همه زندگیت رو بدی که سالم باشید،، خداروشکرکه الان شوهرت فهمیده اشتباه کرده اگه هنوزم داشت به اشتباهش ادامه میداد چکار میخاستی کنی،، بعد هم از همین الان شروع کن بسم الله بگو ذره ذره شروع کن،، تو پنج سال دیگه ببین چقدر موفق میشی،، خودت انگیزه بده به زندگیت شروع کن بگو من این ماه باید یه تومن پس انداز کنم ماه بعد یک و صد،، هیچوقت نگو چرا فلانی به فلان جا رسید من نرسیدم،، هیچ کس تو زندگی هیچ کس نیست،، شاید اون از تو بیشتر داره سختی میکشه،، وتو فقط داری ظاهرش رو میبینی،، همیشه بگو خدایا برای همه خوش بخواه و خیر براشون پیش بیار،،
حرفای درست و خوبی زده👌🏻👌🏻👌🏻
بله واقعا حس خوب و امید و انرژی مثبت باعث پیشرفت میشه
الهی آمین چقدر زندگیت شبیه زندگی منه من هنوزم افسردم خالم خیلی بده به خاطر کارهای شوهرم و حرف های خانوادش
دقیقا همین طور باور کنید خیلی از زندگی‌ها از دور قشنگن خود منم تازه به این مطلب رسیدم و اینکه هیچ وقت دیر نیست از خدا بخواهید عاقبت زندگیتون خیر باشه
دکتر هولاکویی میگه باید از گذشته آموخت نه اینکه به گذشته اویخت
کاملا حق
اسی من الان دارم ثانیه ثانیه زجر میکشم دوراز جون
فقط منتظره معجزه خدام منم شفا بگیرم
منم شرایطم درست مثل تو هست الان و ناراحتیای گذشته اذیتهای شوهرم و خانوادش و چه عذابایی بهم دادن میاد تو ذهنم و لحظه هامو خراب میکنه و حس اون روزا و استرس هایی که کشیدم و بازم حس میکنم
الان با خوندن متنت یکم اروم شدم ذخیره میکنم تا هی بخونم اروم بشم
خداییش خیلی دلم اروم گرفت،، موقیعتی که الان داری شاید ارزوی خیلی ها باشه،، سلامتی داری،، ارزو مریض ها هست،،
سقف بالا سرته ارزو کارتن خواب ها افرادی که سر پناه ندارن
غذا توسفرت هست ارزو گشنه ها هست
شش دونگ ماشین داری ارزو اون شوفر هست که یه لاستیک داشته باشه
اره الان خواهر خودم همیشه میگفتیم خوشبخت تر از اینا دیگه نیستند مامانم همیشه میگفت اینا چشم میخورن،، الان فهمیدیم دارن کارای طلاقشون میکنن،، تا خواهرم 13ساله داره با یه روانی زندگی میکنه صداش در نمیاد که مبادا پدر ومادرم طوریشون بشه ناراحتی قلبی دارن،، دیگه اینم ناچاری اول به برادر بزرگترم گفته که شوهرش شب با چاقو بالا سرش نشسته بوده،، برادرم یواش یواش به ما گفت تا چند روز تو بهت بودیم
منم همینطور اصلا دلیل عضو شدنم تو نی نی سایت همین بود که بیام دردل کنم دوسال پیش
الانم که دوسال از اون روزای نکبتی گذسته گاهی حس بد اون روزا میاد تو ذهنم و از شوهرم لحظه ای نفرت پیدا میکنم و دعوا راه میندازم تا چند روز باهاش قهرم و خودمم که فقط اذیتم
سعی کن از این به بعد فقط ذوق زندگی خودت داشته باشی و از زندگی خودت لذت ببری خدا رو شکر که شوهرت هم متوجه شده و همراهیت میکنه زندگیتو مقایسه نکن و بدون همه مشکلات دارن اتفاقا اونایی که بیشتر زندگیشونو نمایش میدن مشکلاتشان جدی‌تر و عمیقتره خودم هم همین تصمیم گرفتم و زندگی برام شیرین تر شده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
